اخیرا با دوستی بحثی داشتم که به برخورد فلسفه ی غرب و شرق کشید و او حرف جالبی زد. گفت در پاسخ این مشککان* حافظ دو غزل دارد که جواب همه را یکجا می دهد. یکی از آن دو غزل را یادم ماند و که دو بیت اولش چنین بود :
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
البته من صرفا حرف را نقل کردم و خودم اعتقادی به این که می توان چنین تاویلی داشت ندارم یا حداقل هنوز نمی دانم.
* دوست دیگری می گفت این که ممکن است بشونی شک کنندگانی مانند هیوم و... همه چیز را می خواهند رد کنند، صرفا حرفی است که از دهن یک دانشجوی لیسانس داره فلسفه، که تازه به دوران رسیده است می شونی و واقعا این طور نیست. در واقع آن ها قصد این که همه چیز را رد کنند ندارند، صرفا از بحث فلسفی لذت می برند.
پ.ن:
تایپ کردن برای خیلی از وبلاگ نویس ها مثل ساز زدن شده. با تایپ خود را بیرون میریزند و از دغدغه هاشان می گویند. هر چند محیط مجازی است و نوشته گاهی کم توان.
من هم قصد چنین کاری را دارم، هر چند در گذشته کم انجام دادم.