زمانی شنیدم که کسی بود که هیچ وقت غذا نمی خورد. هر بار که گرسنه می شد، سفره ای می چید و در آن ظروفی خالی می گذاشت و در تخیلش خیال می کرد که دارد غذاهایی خوشمزه را از ظروف بر می دارد و می خورد. بعد از مدّتی سیر می شد و سفره را جمع می کرد.
پ.ن: متی بعد متوجه شدم که تهذیب را تذهیب نوشته ام، امّا به عنوان یادگاری از اشتباه های املایی ام درین وبلاگ بهش دست نمی زنم...
سینا آدمها با خیالهاشون زندگی میکنن نه با واقعیت ها !
و این مطلبی که نوشتی خیلی طبیعیه مگه نه؟
اولا که مطلبی که نوشتم صرفا مثالی از چیزی بود که بهش می گن تجربه در خیال، و رنگ و بودی واقعیتی تمام منطقی رو ازش انتظار نداشته باش. البته این صوفی احتمالا هر از گاهی چیزی هم برای زنده بودن می خورده!
مثلا تا حالا نشنیدی که در چله نشینی ها در 24 ساعت تنها با یک عدد خرما و یه کاسه ی کوچک آب صوفی ها چهل شب نمی خوابیدند؟
پ.ن: صحبت من ابدا به منزله ی تایید صوفی ها یا چله نشینی نبود، صرفا مثالی که برای خودم در تذهیب نفس جالب بود را ذکر کردم...
در ضمن از نظر بعضی ها اون چیزی که من و تو به عنوان واقعیت درک می کنیم حقیقتی نداره و صرفا یه مشت عنصر و اتفاق در عالم محسوسات تلقی می شه. پس به نوعی اون بعضی ها صحبت تو رو در مورد این که ما در واقعیت زندگی می کنیم نه خیال رو رد می کنن چون می گن یک ممکن الوجود ( که ما باشیم مثلا) هر کاری که انجام میده یک تعین در هر یک از عوالم چهارگانه(محسوسات(طبیعت)، ملکوت(عالم خیال)، جبروت، لاهوت). داره. پس ما در یک عالم (از نظر اون ها) زندگی نمی کنیم. ما همواره در چهار عالم وجود داریم!
http://www.persianbooks.blogspot.com
سلام عزیز برادر
متنتون رو که خوندم ، احساس کردم چه قدر به تذهیب نفس نیاز دارم .
عید فطر مبارک
التماس دعا
برادر؟ برادری ما در چیه به نظر شما عزیز؟
اگر قصد تیکه انداختن داری، ازین خزاش حداقل ننداز...
به مقیم:
پوزش مرا بابت جوابم بپذیرید، با زبان شما آشنا نبودم، بعد از دیدن وبلاگ شما متوجه شدم که شما گویا آدمی مذهبی هستید و این زبانتان است. به هر صورت من این عرف را چندان نمی پسندم و آدم های مذهبی دور و بر من هم کمتر ازین عرف(التماس دعا...) بر خوردارند. به هر صورت من این متن را با انگیزه ی یادآوری دستور دینی اسلام به کسی ننوشته ام.
http://www.golpesar.com/story/list.htm
به روزم...