تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

شروع دوباره، این بار تنها به خاطر تو

کوشیدم تو را به مدرسه ی بومی بفرستم

تا چیزی از عشق بیاموزی

چیزی از شعر

چیزی از آیین سوارکاری

اما ناظم مدرسه

پایان روز اول کلاس

        تو را پس فرستاد

بعد از این که با معلم ها دعوا کردی

و در دامن دختران آتش به پا کردی!

کوشیدم تو را از خاک حافظه ام ریشه کن کنم

اما دیدم در تار و پودم تنیده ای

        همچون خزه دریایی

کوشیدم بوی تو را

از سلول های پوستم بیرون کنم

پوستم کنده شد

اما تو بیرون نشدی!

کوشیدم تو را به آخر دنیا تبعید کنم

چمدان هایت را آماده کردم

برایت بلیط سفر خریدم

در اولین ردیف کشتی ها برایت جا رزرو کردم

وقتی کشتی حرکت کرد

اشک در چشمانم حلقه زد

تازه فهمیدم در اسکله ام

تازه فهمیدم آن که به تبعید می رود منم

        نه تو!

ـ سعاد الصباح، ترجمه‌ی وحید امیری

پ.ن: بازهم آغازی دوباره... این بار برای تو...