تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

بی صفت

  بعضی ها رازی تو کارشون نیست، ولی دوست دارند طوری صحبت کنند که انگار همش رازند...

  ولی می دونی، اول آخرش اصلا رازی تو کار نیست، ما عادت کردیم خودمون رو از بعضی چیزا دور کنیم، اونوقت وقتی یه جوری دوباره نزدیک می شیم، فکر می کنیم هزار راز و معما تو کار بوده، در حالی که تمام این مدت خبری نبوده:

   سال ها...

  گاهی این قدر حزن به دلم می زنه که دلم برای غم تنگ می شه، دلم برای همه چی تنگ می شه حتی برای خودی که همین الان هستم، برای خودی که در آینده خواهم بوذ، گذشته که دیگه جای خود رو داره... انگار این قدر از خودم جدا می شم که تمام کارای خودم رو به دید شخص سوم می بینیم، اونوقت دیگه سال ها با اینی که هستم فاصله دارم:

  سال ها دل طلب ...

  هزارتا از راه های سال ها گونه رو می ریم و میایم ولی فنرمون بر می گرده سرجاش... شاید قراره زیادی خودمون رو جدی نگیریم... دلیلش رو یا می دونیم یا سفر بعدی می فهمیم، البته احتمالا از سفرهای قبلی هم اکنون فهمیده ایم...

  گرسنه بودی، ولی وقتی ۲۴ ساعت هیچی نخوردی دیگه گرسنگی هم از سرت پریده، این دفعه هوس کردی واسه ۲۴ ساعته دیگه هم چیزی نخوری، روزه ات بر تو مبارک باشد...

نظرات 2 + ارسال نظر
شیدا پنج‌شنبه 6 دی 1386 ساعت 07:06 ب.ظ http://sara8000.persianblog.ir

منظورت از خط اول منم؟؟
اگه جواب مثبته بگو... تا یکی از اون میل های نزده ام رو بهت بدم!!

[ بدون نام ] شنبه 8 دی 1386 ساعت 07:25 ق.ظ

http://www.iranphoneline.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد