تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

شبه فلسفیدن در اتوبوس(محل قبلی(هنوز هر از گاهی) نظربازی بنده)

اتوبوس خالی است، در مه به مقصدی نامعلوم می روی. این جاست که برای راننده می خوانی:

What the hell u wanna do with this empty bus?
Where do u wanna go with this empty life?
ّS
آخه داداش من، مشکل این جاست که کسی رو سوار نکردی، نمی دونی به چه قبرستونی هم می ری که... ها عمو با توام... نه انگار بدجوری خوابی... رانندگی در حین مستی؟ نه بابا این کارا به ما نیومده...
تلاشی شاید مسخره باشه برای انگلیسی شعر گفتن به فرم ابتدایی فارسی... ولی جدا از فرم سوال سرجاشه: کجا می خوای بری با این زندگی تهی؟

پ.ن: یه آرایه ادبی باید اسم گذاری بشه برای فرمی که از قصد جای نیم جمله ها رو عوض کنی و معنی خاصی که می خوای رو بده مثلا... در واقع خیلی اوقات کار ما اینه، با کلمات بازی می کنیم، ولی نه برای تولید مفهوم جدیدی (که پیچیده ای بی اساس و تنها سردردی از جای نشانه ی تشویشی که قبلا مثلا بوده باشه) و ساخت مساله ی بی اساس که ریشه ی خودش رو گم کنه، بلکه برای پیدا کردن ریشه ها و مشترکات در تفکرات قبلی. اصلا اگر اشتراک ها نبودن، کلمات معنی ای نداشتن: کلمات قراره اشتراک ها رو به یاد بیارن... پس بهتره تلاش نکنیم کلمات رو با اجتماع ها تعریف کنیم، اجتماع هایی که ریشه ای توشون نیست تنها تبدیل به یک مجموعه ی بی ثبات می شن: مصدق و خمینی رو کسی فراموش نکرده هنوز (صد البته: اندر مثل مناقشه نیست، وگرنه مناقشه ی خود این داستانی است به عرض و عظمت تاریخ و جامعه شناسی و ازین چیزایی که فعلا ترجیح می دم سرم با عنوان هاشون یا مثلا پردازششون گرم نباشه... این جوری قبل این که کرمک بشیم، از کوچک شدن خودمون می تونیم جلوگیری کنیم :)
پ.ن2: پ.ن خودش شد نوشته، انگار متن بالاییش حاشیه بود... حالا بهتره این یکی رو حفظ احترام کنم به تعریف های نوشتاری و یه مرکزیت دیگه بهش ندم... تا بی نهایت این روند رو می شه رفت، این قدر که خوابت بگیره حتی شاید...
نظرات 4 + ارسال نظر
شیدا پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 10:21 ب.ظ http://sara8000.persianblog.ir

چه با مزه گفته بودی :) !
.
گفتی ابهام... چقدر خوشحالم که جایگاه این ابهام رو به خوبی درک می کنی و حریم حساس اون رو نمی شکنی. چون من اصلا نمی تونم این رو تحمل کنم.
اگه یادت باشه یکبار این کارو تا حدودی کردی... اما خوشحالم که می بینم دیگر از این به بعد نمی خواهی این کار رو بکنی.
.
راستش متن رو دو بار خواندم اما چیزی نفهمیدم! :( شاید اثر حواس پرتی باشه. اما حتما دوباره می خونمش.
.
در مورد کلمه ی چرت و پرت هم خوب باید بگم که من آدم خیلی رکی هستم :)

احساس نمی کنی وبلاگت خیلی شلوغه. می شود خیلی جمع و جورش کرد. البته از مرد جماعت انتظار جمع و جور کردن نمی ره! :)

یک کم به نظرم به هم ریخته شده. خیلی چیزاشو می توانی برداری. به نظرم اون طوری خیلی آرامشش بیشتر می شود. البته این فقط نظر منه ها...
.
راستی یکشنبه می روم تئاتر بیضایی (‌افرا )
.
همین دیگه!

[ بدون نام ] یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 05:16 ق.ظ

http://youtube.com/watch?v=E0GNgH_ongs&feature=related

[ بدون نام ] یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 05:16 ق.ظ

http://youtube.com/watch?v=k4IEaaCyBKM&feature=related

[ بدون نام ] یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 05:16 ق.ظ

First one is more imحخقفشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد