هر تلاشی برای پیچیده نشان دادن حقیقت رو می شه عدم صداقت با خود خواند.
چه بگوییم که تاریخ راست وجود ندارد... از کوچه ی رندان و بحر در کوزه هم شاید از نوعی تخیل در مورد زندگی ها استفاده می کند، به ویژه درباره ی کودکی شخصیت هایش.
چه بگوییم که انسان شخصیت واحدی ندارد: در واقع به این اذعان کرده ایم که می توان دروغ گفت و با پیچوندن مساله انداخت گردن چند شخصیتی بودن؟
چه بگوییم آینده ی واحد وجود ندارد و انتخاب یک آینده به عنوان "بهتر" در معنی "بهتر" بودنش تعریف نشده است.
شاید دارم خودم را به عدم می فرستم... شاید دارم از دست می دهم.
چه برداشتی می توان داشت؟
salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 8 final Estefadeh kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam khosh hal shodam behshad bye