پیش نوشت: اگر هم اکنون سنتوری مهرجویی را ندیده اید، گرچه داستان لو نرفته، شاید برای درکی عمیق تر از نقد بهتر باشد آن را بعد از تماشای فیلم بخوانید، اهل غیرقانونی نیستم، ولی خب پیشنهاد می کنم اگر فهمیدید که هرگز قرار نیست تایید شود، همان غیرقانونی اش را ببینید!
سنتوری را از جوب های اینترنت به دست آوردم، و دیشب بعد از مدت ها تماشایش کردم.
اثرش تا همین لحظه روی ذهنم مانده. به ویژه نقطه هایی که آن شهر دیوانه وار را نشان می دهد.
به نظر من آقای مهرجویی کارهای کم سوالی نمی سازد. حرکت او در قرار دادن صدای محسن چاوشی روی تصویر بهرام رادان را زیاد مناسب نمی دانم، و ترکیب موسیقی سنتور با موسیقی محسن چاوشی، در حالی که تمبکی هم آن ور زده می شود(وجود تمبک در فضای موسیقی سیاوش قمیشی را فرض کنید!) و صدایش نمی آید و معلوم نیست ارگ و درام در آن وسط چه کاره اند... موسیقی تلفیقی همیشه می تواند به اشکال بخورد دیگر: شاید این از ایده آل مهرجویی از زمانی است که سنتور عامه پسند بود برای عروسی، آرزو می کرد کاش آن زمان می ساخت که به چاوشی برای پرطرفدار کردن موسیقی اش نیاز نداشت...
بازی ها در بعضی تکه ها بدجوری مصنوعی می شد. این عیب کمی نیست که بازخوردی مصنوعی از بازیگری چون گلشیفته فراهانی(که قسمت عظیمی از تاثیر گذاری میم مثل مادر را مدیون بازی او می دانم) در برابر شخصیتی مصنوعی تر(شوی دوم) گرفت.
در عین حال نشان دادن فضای موسیقی پیوند خورده با بنگ و تزریق از دیگر مزایایش است. در بعضی آثار سینمایی چون این اثر، سنتور را موسیقی محبوبی برای عروسی ها و بزن برقص ها نشان می دهند که آن طور که من دیدم از واقعیت دور است، سنتور شاید عامه پسند باشد، ولی نه برای عروسی یا جشن تولد!
لباس روحانی گونه(عبا) ی علی هم معلوم نیست از کجا پیدا شده! با آن لباس آهنگ می سازد و با همان لباس آواره می شود...
ولی خب این که مستقیم علامت گذاری و انگشت نشان دادن ندارد را می توان نقطه ای مثبت به حساب آورد.
عمیق ترین نقاط فیلم، سرگردانی علی در شهر مستان است. شهر کسانی که اگر ندانی معتادند، فکر می کنی رند ترین و بی نیاز ترین از دنیا به معنی عرفانی اش هستند... ولی در می یابی که محتاج کفش اند، محتاج تکه نانی برای زنده ماندن، محتاج ارزنی مواد برای درد نکشیدن، در مستی شیمیایی و ذهنی دائمی به سر می برند... کز کردن های شان در یک گوشه در عین غمگین بودن من را به یاد تنهایی عاشقان می اندازند، ولی این ها دیگر نه عاشقند، حتی عشق را هم از دست داده اند و از آن تنها تصویر و خیالی دارند...
وااااای چقدر جالب من هم دقیقا همین دیشب سنتوری رو دیدم :)
.
متن رو خواندم درباره ی متن و کلا سنتوری حرف های زیادی دارم که ترجیح می دهم سر یک فرصت خوب همه رو بگم. چون الان نمی توانم همه اش رو بنویسم.
.
http://www.badminton-information.com/rules-of-badminton.html
http://ebadminton.stores.yahoo.net/courtpostnet.html
http://ebadminton.stores.yahoo.net/doubleplay.html
NM NM NM NM
http://www.vsb.bc.ca/NR/rdonlyres/0BFB2BEB-AFDE-4966-A294-77953F2FF80A/0/Badminton.pdf
http://moscropsecondary.com/files/dept_pe/handouts/Badminton.pdf
بازی مصنوعی رو قبول ندارم اصلن!
گل شیفته فراهانی یکی از بهترین بازیاش بود به نظرم! بعدم اصلن مقایسه شخصیت گنگش تو سنتوری با میم مثل مادر رو مناسب نمی بینم.
آقای مهرجویی از اون عباش منظور داره خیلی واضحه می خواد بگه اسلام صفوی آخوندی ایران کنونی سرنوشتی بهتر از معتاد بودن و نعشگی نداره! این حرف منو اگه هامونو دیده باشی تایید می کنی! حتما برای درک بهتر فیلم هامونو توصیه می کنم ببینی!
پارا مترهاش خیلی شبیه سنتوریه!
بعد هم اینکه به مسخره ترین چیزها مثل اینکه سنتور کجا استفاده می شه و (موسیقی تلفیقی) رو مناسب نمی بینم در بیان کردن تو ۱ نقد!
اگه جوابی بود خوش حال می شم بگی!