جملات مکبث بعد از شنیدن مرگ همسرش به طرز حیرت انگیزی پوچ گرایانه هستند؛ انگار خود صذلی شکسپیر مستقیما در متن جاگذاری شده:
اکنون او مرده است.
زمانی باید برای این جمله وجود می داشت.
فردا- فردا- و فردا
...
زندگی چیزی نیست جز سایه ای قدم زنان - بازیگری ضعیف
که بر روی صحنه می خرامد و به هیجان در می آورد
و در انتها دیگر چیزی نیست. یک افسانه است
که یک احمق آن را بافته است
پر از صدا و آشوب
که بر هیج چیزی دلالت ندارد
She should have died hereafter.
There would have been a time for such a word.
Tomorrow, and tomorrow, and tomorrow
Creeps in this petty pace from day to day
To the last syllable of recorded time.
And all our yesterdays have lighted fools
The way to dusty death. Out, out, brief candle.
Life’s but a walking shadow, a poor player
That struts and frets his hour upon the stage,
And then is heard no more. It is a tale
Told by an idiot, full of sound and fury,
Signifying nothing.
سلام دوست عزیز وبلاگ پربار و مفیدی داری امیدوارم موفق باشی خوشحال می شم اگه به من هم سر بزنی به امید دیدار بای[گل]
سلام سینا.
حتما یه نگاهی به "بیگانه"ی کامو بنداز (رمان خیلی کم حجمیه). در این رمان حرفهای شخصیت اصلی در عین اینکه بسیار "صادقانه" اند, بشدت پوچی زندگی و احساسات و عقاید آدما رو به سخره می گیرن. گویی کامو میخواسته بگه کافیه "صادقانه" به زندگی نگاه کنیم تا پوچی ابلهانه و مبتذل احساسات و عقاید آدما, حالمونو بهم بزنه... پس نسبت به اونا "بیگانه" می شیم...
[یه قسمت جالبش جاییه که وقتی شخصیت اصلی, تفنگ در دست میخواد طرف مقابلش رو بکشه, تنها احساس و تفکری که به ذهنش خطور میکنه, فاصله زیاد بین انگشتهای پای طرفه!!!]
خیلی جیگری
من به معنی این شع رخیلی احتیاج داشتم
مرسی