تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

اعتراف

  چند بار نوشتم و پاکش کردم؟ چند بار گفتم و خفه اش کردم این صدا رو؟ چند بار خواستم بارش رو برای همیشه از روی شونه هام بردارم ولی ترسیدم بار بدتری رو مجبور بشم حمل کنم؟

  نمی دونم چرا این قدر اعتراف برای من سخت شده... حتی زمانی که رسما و عملا همه ی یک قرارداد پایان یافته. چرا این قدر برای من سخته که تصویر واقعی خودم رو ببینم؟ از چی وحشت دارم؟ از این که قبول کنم عدالت است که از من Passionate رو گرفته و این ناعادلانه نبوده؟ نمی دونم. شاید اون طوری درک دنیا سخت تره. به سادگی عادت کردم فعلا. شاید بهتر باشه مثل معمول فکرش رو نکرد. به هر حال چیزی برای به دست آوردن یا از دست دادن نیست، سکوت مطلق و آرامش دائمی.

  شاید این رو هم برای اون ماسک دار نوشتم تا نصف اعترافی کرده باشم، اگر به همش اعتراف نکردم لااقل به وجود اعتراف اعتراف کرده باشم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد