تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

مجموعه

  اولین بار در انشایی نوشتم:

 

  عشق مجموعه است. مجموعه ای از غم و شادی. از زشت و زیبا. از نابود شدن و ساخته شدن. از دوست داشتن و نفرت. از خودکشی و حیات. از ایستادن و تغییر.

 

  بعد نوشتم:


  زمین هم چنین است. مجموعه ای است از خطا و درست. از کثیف ترین زباله ها و زیباترین مناظر. از بهترین طعم ها و بدترین شان. هزار جور چیز مختلف در آن ریخته اند، ولی وقتی فضانورد می شوی و می روی آن بالا، تنها متحیری، متحیری از مجموعه ی زیبایی که می بینی.


  و چنین ام من، و چنین است عشق. عشق زیباست، چون مجموعه است، و به حیرت مجموعه ای شگفت انگیز، این قدر شگفت انگیز که حاضر باشیم ریسک کنیم. کلیت چشم ما را در برابر دیدن جزوییت کور می کند، و مبادا روزی که حاضر شدیم با عضوی، مجموعه ای را به کل بدنام کنیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
میثم چهارشنبه 16 بهمن 1387 ساعت 05:05 ق.ظ http://meisamh.pib.ir

اونی که تو بهش گفتی بد شانسی من بهش میگم تعهد و ... ازش هم خوشم میاد و از اینکه تو زندگی منه لذت میبرم ...
گفتی عشق یاد قیصر افتادم که میگفت ای عشق از اتش اصل و نسب داری ...

انعکاس آب جمعه 18 بهمن 1387 ساعت 08:09 ب.ظ http://www.enekaseab.blogsky.com

جدآ چقدر قشنگ نوشتی .من تا حالا اینطوری فکر نکرده بودم.چه ایده نابی.خوشحال میشم به وبلاگ من هم سر بزنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد