تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

خوشحالی

- خب این قضیه ی بوس و اینا چی شد؟ اگه وقت داری برام تعریف کن. 

 

- امروز برای اولین بار رفتیم بیرون. 

 

- لبخند و اشک رو برای اولین بار در امروز بر گونم نشوندی... خدا ثوابت بده. حالا چطور بود؟ 

 

 

گاهی این قدر از کارهای دیگران خوشحال می شوم که از مال خودم این قدر خوشحال نمی شوم...

شبه عاشقانه

 روح سرگردانت هنوز هست. البته ته وجودش در این مکان مجازی و آن مکانت مانده. گناه ام از فضای مجازی نتوانسته پاکت کند... ولی می روی بالاخره. 

 

 وای بر روزگاری که شبه عاشقانه طعم سوخته و واسوخت بدهد!

شعر...

  بعدش که رفتم حموم فکر کردم خیلی بهت احترام گذاشتم که بهت گفتم یاوه ی ته شب... بدتر بود می گفتم یاوه ی سر شب - ته شب لا اقل توهم که با حقیقت اشتباهش می گیری - سر شب که شعره !

تو

بد شد. می خواستم از تو بنویسم، دیدم با یاوه ی ته شب فرقی نداری! این هم از تو... البته این دفعه.

اندر حکایت شب بو دار من

اگر می خواهی سرما را احساس نکنی، باید با آن یکی شوی. باید عاشق باشی تا درد را نفهمی... چون باید با درد یکی شوی.

شکست پیروزی وار

هر روز می بازم... دوباره و دوباره. اگر غمش را بچشم، می توانم هر روز ببرم...

۱۳ ۱۳

۱۳ : ۱۳

ظاهرش چندان زیبا و خوش شانس نبود... ولی بازهم بهش اعتقاد دارم...