تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

روز ۷ - روز آعاز

  امزور کسی را از زندگی ام پاک کردم. ولی گذاشتم در توهم این بماند که به خاطر خطر عاشق شدن با او به هم زدم و از تنفرم به او نگفتم.

 در هری پاتر مثالی بود از آدمی که فکر کردی عمری از تو تنفر دارد و عاشقت بود.

 در امروز مثال شد از آدمی که فکر کرد عاشقش بود و از او تنفر داشت.


  می اندیشم، گاه انگار حقیقت نیز چنین شده است. می اندیشی از تو نفرت دارد، در حالی که از همه بر تو عاشق تر است...


 روز 7 است. 7 آپریل، روز آغاز. سرافرازم کن به نام مقدست این بارم را... مرا امیدی نیست و امیدی هست، و تک امیدم تویی نه در هزار... و هر یکی تویی، و هر هزار خودت.


 به قول استاد، یکی بود، اما یکی نبود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد