تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

باید نوشت تا وجود داشت

باید دوباره بنویسم. شده حتی برای زبانی که در من حک شده. شده برای حضور.


گاه نوشتن چون وحی مقدس است. گاه سخن گفتن خود جوشش است. گاه جوشش انگار حتی از درون نیست. گاه انگار از بیرون است و بیرون نیست.


برای خود نوشتم که باید از خودم بنویسم. باید خودم را بسنجم، تحلیل کنم. اما این ها همه انگار مشاهدات رفتنی است. باید تمرکز را گذاشت برای شهود. باید از انتزاع شهود ایده گرفت، هر چند ایده خود در ذاتش ساختارمند نباشد. 


باید دید، باید شاهد بود. باید خواست. باید نوشت. باید بود.