تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

سحرخیز باش!

چه زیبا گفت آن یگانه مرد که اکنون آزاد شده است. چه زیبا گفت از لذت بردن و خوش بودن، حتی در سخت ترین شرایط. حتی با دنده ی شکسته، بسکتبال کوچک بازی کردن.


اگر زندان تو برایت زندان نشد، نباید که زندان توهم من برایم زندان شود. اگر در آن واقعیت تو نباختی، هرگز نمی خواهم به هیچ ببازم.


باشد که من و همه خوشدل و دلخوش و مومن باشیم. ایمان به معنی فلسفی اش، نه به معنی ظاهریش. ایمان به معنی عمیقش، مثل معنی سطحیش. ایمان حتی از نوع سطحی اش، به شرط به یاد عمق بودنش.


پرودگارا آنگه که خاموش گشته ایم و از خود دور افتاده ایم، تو با ما باش. آنگه که تنها گشته ایم، تو ما را سحرخیز کن.


مثل آن دوران دور، که با تو گفتیم:


باش که امشب سحرم هوش باد

هرچه نیاد تو فراموش باد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد