تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

چرا مرگ؟

What is dead can never die, but rises again, harder and stronger

بیا

خسته شدم از این زمان... از این جریانی که برخلافش نمی شود شنا کرد. از این جریانی که تغییر می آورد. بله، هنوز فکر می کنم از تکراری بودن خسته می شوم. امروز از تغییر خسته شدم شاید... از عدم ماندگاری.

حقیقت دوگانه

گربه ی شرودینگرم... بین مرگ و زندگی گیر.

تو

«تو»، تنها دو حرف
«تو»، یک ضمیر معمولی
ـ که فقط با دو حرف ساده‌ی خود
سرشاری این جهان را از آن من می‌کنی.


«تو»، تنها دو حرف

و من، چو خاک بهاری
به گرمای زندگی‌آفرین تو انس می‌گیرم.


«تو»، تنها دو حرف

ـ که با تکرارت اینک من
طعم خوشبختی را در دهان خود احساس می‌کنم.
جدایی را دهان می‌دوزم تا کلامی نگوید
و اطاعتِ فرمانِ رنج را پا سست می‌کنم.


«تو»، تنها دو حرف

و من، نازنین!
از خودِ خویشتن رها
به خیل نوابغی که خواهند آمد
و قهرمانانی که غبار گشته‌اند
می‌پیوندم.


«تو» تنها دو حرف

و وقتی که ناگهان
رها می‌کنی مرا و دور می‌شوی،
چون خانه‌ی متروکی تَرَک بر می‌دارم؛
دیوارهایم آوار می‌شود و بی‌صاحب؛
و اندوه، چون موریانه‌ها،
در تیر‌ها و ستون‌ها و بامم آشیان می‌سازد.


«تو»، تنها دو حرف

«تو» یک ضمیر معمولی!


- بارویر سواگ
- [احتمالاً] ترجمه‌ی سارمن سلیمانی

تو

  دیدی امروز چی شد؟

  فکر می کردم تو از من با انرژی تر باشی... ولی خودم خیلی بچه تر شدم!

  سمبلش بودی برای من، پس برایم زنده اش کردی.

  دیدی چقدر awkward شده بودم؟

  هنوز هم هستم! این قدر که مجبور شدم چند تا کلمه رو برخلاف گفته هام سانسور کنم، هنوزم دارم می کنم...

رسم جدید

شاید این جاست... شاید آن جاست. 

خودت بهتر می دانی کجاست. 

سلامم را به او برسان. 

 

پ.ن: پس واضحا پیدایش نکردم.

راز جاذبه

 معشوق باید چون رازی بماند.  

 راز با کلمات فاش شد.