تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

خان هفتم

  مست و بد و یار شوی


       سالک این راه شوی


  هفت خوان ها تمامی ندارند، ازل و ابد نمی شناسند.


  پیاده روی ات مبارک.

خان ششم

  ذره ی تو خارم کرد


    ذره ی خود خار کنم

خان دوم

  یاد تو بنیادم کرد


     یاد تو بنیاد کنم

خان اول

نام تو آغازم کرد،

   

   نام تو آغاز کنم

مقدمه

  ۳ سال و اندی این جا شد سطل آشغالی برای ذهن. باشد که دیگر نباشد.

روح فرهاد مهراد جاوید

  "بین مرگ و زندگی اسیر شدم باز دوباره"


  فرهاد مهراد خیام وار در حیاتش عمیق بود.

 

  "هر چند زکار خود خبردار نیم"


  امروز حیاتم به چیزی که سال ها در آوازش گوش می کردم نزدیک تر شده.


  به عنوان یک از تیپ مرگ هایی که دوست دارم، مثل فرهاد در 49 سالگی رفتن  را می پرستم، در سنی که بدجوری لبه مرز قرار گرفته.

کار

بی حوصله شده ام. از خواندن و نوشتن بیش از ۲۰۰ کلمه در یک متن خودداری می کنم. 

 

گاهی زحمت می کشم هزار صفحه را باز می کنم. در نهایت همه را با هم می بندم. 

  

به موسیقی گوش نمی کنم. انگار به آن تعلق ندارم. 

 

حیات خستگان حیاط زیبایی است. واقعیت بهتر می تواند احاطه ات کند مشرقی.