تماشاچیان در تشخیص بین آنکه از آب گلآلود ماهی میگیرد، و آنکه در اعماق جستجو میکند، دچار اشتباه میشوند.
ویلیام فردیش نیچه، انسانی زیادی انسانی، فصل دوم، بنداول، ۲۶۲
اغلب در فیلم های هالیوودی دو شخصیت اصلی داریم: یک مرد و یک زن، البته اگر بیش از حد قهرمان پرورها را که تنها یک قهرمان آن هم اغلب مرد دارند را در نظر نگیریم.
بین این مرد و زن قرار است رابطه ای شکل بگیرد، حال چه به عشقی ناوصال تمام شود و چه به وصالی جسمی برای پر مخاطب کردن فیلم! موضوع بامزه این جاست که در ابتدا نشان داده می شود که این ها از هم خجالت می کشند و مثلا یک ضرب به هم چشمک نمی زنند (البته در نوع خاصی حتی این هم کنار گذاشته می شود!).
البته Streotype نمی کنم. بعضی از فیلم های هالیوودی هم به فیلم های اروپایی شبیه تر می شوند و از خیلی قاعده ها مستثنی می شوند، مثلا پایانی تلخ یا تهی اما واقع بینانه دارند.
پ.ن: در روزمرگی به خودسانسوری، هم اکنون عادت کرده ام. باشد که خود باشند، بی آن که بخوانیم شان.
پ.ن۲: ساختار این نوشته رو کسی قرار نیست درک کنه. اینم از بابت احتیاط؟
What so ever, and so on and so on
دوستی می گفت: نتایج باید در گپ ها پیدا شوند.
با قلم نوشتن را دوست دارم: شاید از تایپ کردن هم بهتر به نظر برسد. دستت راحت تر در دریای کلمات شنا می کند: قلم روانی دارد, مانند موج های دریا... که چنان تو را با خود می برند که می توانی خودت را میان موج هایی از جنس کلمات ببری, موج معنا داری که زمانی که اسیر آن بازی می شوی, بر خلاف تمام بازی هایی که با کلمات می شوند(چه کلمات سراغت بیایند چه تو سراغ شان بروی) این بازی آرامش بخش است, رهایی بخش است.
شنا کردن هم می تواند با فریاد همراه باشد, ولی می تواند با خوابیدن روی آب هم باشد, مثل خوابی لذت بخش.
بحث ها در نوشتن شکل می گیرند, اگر دست هایت را به خودشان بسپری تا بنویسند, آرامش به تو اعطا می شود. آرامشی از جنس دیدن آن چه درونت است, آرامشی که همه چیز درست است, آرامشی که روندها وجود دارند و سر جایشان هستند:همه چیز سر جایش است. لازم نیست به چیزی دست بزنی: همه چیز سر جایش است. شاید این خواب کوتاه باشد وقتی به انتهای نوشتارت می رسی و حال دنبال کلیت و جهت و در عین حال از سویی انسجام می گردی. گرچه این رهایی کوتاه است ولی ارزش جنگیدن را دارد.
پ.ن: گاهی باید یاد آوری کنیم به خود که چرا زنده ایم, گاه با وجود آن که همه چیز بر ضد ماست باید با خودمان باشیم. گاه باید از هیچ چیز نترسیم: گاه چیزی برای ترس وجود ندارد. آن وقت است که قدرت حتی فراتر از قدرت جذب ترس را تجربه می کنیم: قدرت شکل دادن آرامش در اطرافمان. هر چه کوتاه باشد: می ارزد.