تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

تشکر از استاد(به نقل از وبلاگ دکتر احمد نیا)


-              «  ... دیگر اینکه سعی کنیم خوبی ها را در اطرافمان تشخیص دهیم، قدر بدانیم،  ارج قائل شویم، و واکنش نشان بدهیم. سه‌شنبه ‌ی پیش بنا به دعوت دوستان بزرگواری به دبیرستان علامه حلی رفته بودم.  در مجمع دانش‌آموزان تیزهوش در آمفی تئاتر این دبیرستان، در ابتدای سخنانم گفتم خیلی خوشحالم از اینکه توانستم امروز به اینجا بیایم. خیلی دلم می‌خواست به این دبیرستان بیایم چون یکی از اساتید شما که در اینجا درس خوانده و اکنون در اینجا درس می‌دهد استاد من هم هست !  همینکه نام او را بردم تمام دانش آموزان با شور و شعف فوق‌العاده‌أی دست زدند، هورا کشیدند و برای این استاد گرانمایه‌شان با تمام وجود ابراز احساسات کردند. در تمام مدت صحبتم هرگاه به مناسبتی مثلاً وقتی صحبت از انتخاب الگویی موجه و شایسته برای الگو گرفتن (گروه مرجع) در  زندگی نوجوانان بود نام ایشان را تکرار می‌کردم، باز همان شور و هیجان و ابراز احساسات بی‌نظیر در میان جمع پدید میآمد. هنگام بازدیدمان از قسمتهای مختلف مدرسه، و هر کجا دانش‌آموزان با ایشان روبرو می‌شدند جلو می‌آمدند، سلام می‌کردند و با صمیمیت و  علاقه‌ی وافری با ایشان دست می‌دادند . همین احترام و علاقه در مواجهه‌ی والدین دانش‌آموزانی که بواسطه‌ی فرزندشان با ایشان و خصوصیاتشان آشنا شده بودند، نیز پدیدار می‌شد، و در تمام این موارد این استاد عزیز همچنان با فروتنی، تواضع و خلوص نیت مخصوص به خود فقط لبخند می‌زد.  دانش‌آموزان و اولیای ایشان این استاد را نه فقط بخاطر دانش و هوش سرشارشان، که زبانزد است و معروف خاص و عام که فکر می‌کنم بیشتر بخاطر انسانیت، مهر و محبت بی‌شائبه، منش و بزرگواری شان اینچنین احترام و سپاس می‌دارند. و برای من بسیار مایه خوشحالی بود که ملاحظه کردم تشخیص و درک و بزرگداشت این ارزشها در مورد ایشان به بزرگترها محدود نمی‌شود و پیر و جوان هردو را در بر می‌گیرد.  این استاد جوان (فکر می‌کنم ۲۴ساله)  که به بزرگتر و کوچکتر از خود هر دو درس انسانیت  و درس معرفت می‌دهد جناب آقای امیرپویان شیوا دانشجوی رشته‌ی پژوهشگری دانشکده‌ی خودمان است. قدرش را بدانیم.» خوب انگار من یک سال دیر به دنیا اومدم! چون فرصت بزرگی رو از دست دادم. انگار انسان های زیادی قبل از من این انسان را شناخته اند! 

 

آی

در ره دوستی

  در این لحظات که ساعت حدود یک نصف شبه، دارم برای دوستم با وجود خستگی فراوان و کارهای زیاد خودم که باید تا صبح تموم کنم (و باید 6 صبح حرکت کنم) برنامه نویسی می کنم.

  معمولا افراد تعریف خاصی از معرفت (معنای آن در دوستی) در ذهن ندارند. به طور کلی به مهر و محبتی که دوستان نسبت به هم ابراز می کنند می گویند.

   به خاطر خوب بودن برنامه نویسی ام، دوستم رو من حساب باز کرده و من هم از خودم بدم میاد اگر که جواب این حسابش رو ندم. هر چند نمی دونم و نمی خوام بشینم حساب کنم که اون تا به حال چقدر به من سود رسونده و خواهد رسوند. خستگی، کلافه بودن، ناتوانی، عدم اراده، نبود وقت با وجود کارهای خودم و... در مقابل کاری که دوستم از من خواسته بی معنی هستن.

  اما چه انگیزه ای انسان رو به تعهد در مقابل این معرفت وادار می کنه ؟ ارزشی فرامادی ؟ احساس ؟ منطق و استدلال ؟ هر چی که باشه همه ی ما احساسی خوب نسبت به این انگیزه و این عمل داریم و آن را انسانی می دونیم.

  خستگی مهم نیست، آهنگ میذارم تو گوشم تا فراموش کنم کجا هستم و چه کار می کنم. فقط در وفا به دوستم عمل می کنم تا تمام شود، بعدش اگر به کارهای خودم رسیدم(که تا صبح کار می کنم) که هیچی، نرسیدم هم به درک. در راه دوستی از این به درک ها خیلی باید بگی. انتظار این که معرفت گذاشتن هات جوابی هم داشته باشن یا اون فرد یادش بمونه یا هر چیز دیگه ای نداشته باش، معرفت معرفته، می خوای بذار می خوای نذار، ولی فکر اضافه ای نکن. درد دل بسه... برم به کارم برسم...

 

 پ.ن: در این نوشته قصد تعریف از خودم رو ندارم. اگر باور نداری می تونی فراموش کنی نویسنده ی این پست کیه.

چند عکس از حلی کاپ-----> هدیه بصری به مناسبت سال نو به همه

خوب این عکس ها ثبت شده اند و کپی رایت دارند. پس اونا رو کسی بدون اجازه ی من حق نداره جایی منتشر کنه. عکاس هم خودم هستم. دوربین هم Canon-s2is هستش. سال خوبی داشته باشین و موفق باشین !

 در ضمن به مناسبت سال نو کل مطالب منتشر شده ی وبلاگ رو از تاسیس(۵ بهمن) تا الان، یکبار دیگه گذاشتم، لذت ببرید! شاید بعدا گذاشتم همین جوری بمونه.

 

تشنگی در تنهایی

دیرگاهی است که در تنهایی ام

رنگ خاموشی در طرح لب است

بانگی از دور مرا می خواند

لیک پاهایم در قیر شب است

                                                                            جاودانه شاعر سهراب سپهری

تقدیم به یار من در سختی ها: ایمان رییس زاده ی عزیز. سال نویت مبارک !

آقای امیر پویان شیوا

 

  چند روز قبل یکی از بچه های سوم انسانی از من پرسید که تو آقای شیوا را دوست داری و ازش خوشت میاد؟ در جوابش تردید داشتم که چی بگم. اگر می گفتم آره، علاقه ام به علوم انسانی و جامعه شناسی ممکن بود زیر سوال بره و در عین حال آقای شیوا ممکن بود به خاطر اختلاف او با من خراب بشه و اگر می گفتم نه... خب دروغ می گفتم. این موضوع و بعضی جریانات دیگر سبب شد تا این انشا رو بنویسم تا حرف دلم بیرون اومده باشه.

 

  من آقای شیوا رو دوست دارم چون فراتر از درس و کلاس به درسی که میده نگاه می کنه.

  من آقای شیوا رو دوست دارم چون وقتی بهش تیکه ای رو میندازی که به هرمعلمی بندازی، (حتی اوناییکه خیلی ادعای شعورشون میشه) با کمتر از یک سیلی ولت نمی کنن، به من جواب میده اختیار دارید.

  من آقای شیوا رو دوست دارم چون فکر می کنه که معلم و دانش آموز باید فراتر از رابطه ی معلم و دانش آموزی به موضوعات نگاه کنن.

  من آقای شیوا رو دوست دارم چون هر چند ادب حکم می کنه آدم به بزرگتر احترام بذاره، اما او کسی نیست که با هیچ ادبیاتی برای خود احترام خاصی از جانب دانش آموز بطلبد.

  من آقای شیوا رو دوست دارم چون خیلی چیزا به من یاد داده. از جمله این که آدم تاپ بودن رو دلیلی نداره فقط در علوم فنی و تجربی بگرده، بلکه می تونه تو علوم انسانی هم دنبالش بگرده.

  من آقای شیوا رو دوست دارم چون فراتر از هر سیستم و نظامی اجباری به درس خودش و محتوا نگاه میکنه.

  من آقای شیوا رو دوست دارم چون فرقی نمی کنه با چه اسمی و با چه لحنی و چه جور صداش کنی و در هر صورت به بهترین نحو جوابت رو میده.

  و در نهایت باید بگم که من آقای شیوا رو دوست دارم چون از انسان ترین انسان هایی هست که در زندگی ام وجودشون رو به چشم دیده ام.

فی-لت-ر ش-کن به مناسبت روز جهانی فمینیست ها

  صادقانه باید بگم که این فیلتر رو از سایت جادی گرفتم و مطلب اصلی رو میتونید اون جا ببینیند.

  برای استفاده از این فی-ل-تر ش-کن باید ته هر آدرسی که می یاریدُ بعد از پسوندش (مثلا .com or .ws or .net or ...) این کد کوتاه رو بذارین :

nyud.net:8080.

 مثلا برای سایت رو-ز آنلاین باید بزنید :

 http://roozonline.com.nyud.net:8080.

 سایت رو-ز آنلاین سایت خوبی هستش. تحلیل های جالبی دارد و اخبار خوبی (که در بیشتر اوقات به دلیل استفاده ی ما از رسانه های داخلی از آن ها بی خبر می مانیم). در ضمن چون سرمایه گذار خارجی ندارد، اخبار و تحلیل هایش خیلی سمت و سو ندارند.

  امیدوارم از این ها خوب استفاده کنید !

دستاورد گشت خیابانی

  چند روز پیش تو خیابون داشتم بر می گشتم خونه. یه زن چادری که فکر نکنم بیشتر از ۳۵ سالش باشه اومد طرفم و با لبخندی عجیب و غریب به من گفت که پسر مریضی تو خونه داره و اگر می تونم کمکش کنم.

  راستش من عادت ندارم به کسانی که توی خیابون ادعا می کنن فقیر هستند (گداها) کمک کنم، امّا گاهی اوقات بدون دلیل خاصی این کارو می کنم. این دفعه هم یه پونصدی از جیبم در اورودم دادم بهش. اونم خیلی ساده تشکر کرد و رفت.

  بعد از این که رفت شم جامعه شناسانه ام(که البته خودم می دانم که درون مایه و محتوای زیادی ندارد و بیشتر جو گیری هستش !) گل کرد و راه افتادم دنبالش تا عکس العمل مردم رو ببینم.

  نتیجه جالب بود: تو حدود سی نفری که ازشون درخواست کمک کرد تنها یک نفر پول داد(به غیر از خودم).

  نکته ی جالب دیگه این بود که خیلی نمی تونستی از قیافه ها پیش بینی کنی که پول میدن یا نه. امّا به طور کلی قیافه های فاشیونی(فَشنی) و به روزتر(سوسول گونه تر) و افراد به اصطلاح با کلاس تر کم تر توجه می کردند و حتی به صورت او هم نگاه نمی کردن و یه نه هم به اون نمی گفتن. این رفتار منو یاد مردم کانادا توی شهرهای بزرگ میندازه.

  خوب انگار هیچ چیزی نمی تونه جلوی روند گذار از سنتی به مدرن رو بگیره و این وسط (این وسط همون جوامع جهان سوم و در حال گذارند) و همچنین در مقصد خیلی چیزها نابود میشن.