-
تجاوزگر
چهارشنبه 20 آذر 1387 09:35
چند ماهی پیش در چنین روزی دختری ربوده شد. به مخفیگاهی برده شد، آن جا بارها به او تجاوز شد. سپس تجاوزگر آزادش کرد و خود را کشت. از این قصه چه احساسی پیدا می کنی؟ دوگانگی ذات بشر را در می یابی یا پوچی حیوان صفتی رفتارش را؟ از ناخودآگاه آن تجاوزکار بیشتر نفرت داری یا از واقعیت ننگین؟ شرم باد بر بشر. شرم باد بر شهوت...
-
چند کلامی از ابن عربی
یکشنبه 17 آذر 1387 21:56
خدا چون جسم آدم را آفرید، هنوز در وی شهوت نکاح نبود. از سوی دیگر در علم خدا ایجاد زه و زاد و نکاح، برای بقاع نوع بشر، گذشته بود. بدین سان، خدا از دندة کوچکِ آدم، حوّا را پدید آورد. حوّا از این رو از دندة آدم برآمده بود تا به سبب انحنایی که در دنده است، به مهربانی با کودک و همسرش بگراید....
-
شاید... مطمئنا
یکشنبه 17 آذر 1387 05:32
"شاید... مطمئنا" فیلم زیبایی است. پی نوشت: آرزو نمی کنم دنیای واقعی لزوما آن شکلی باشد.
-
درخشان... کجایی؟
شنبه 16 آذر 1387 09:49
چند وقتی است که حسین غیب شده. معلوم نیست آخر ماجرا چی از آب در بیاد، ولی چند تا موضوع هست: - حسین یه تابو شکن بود، برای هر تابویی هم که شکست دست کم یکبار سرش یا دستش رو شکستند. - دلیلی برای نفرت ازش ندارم، به جز توهین های بی ریشه اش به سروش و احترامش به اون روزنامه ی وزین. بقیه ی فحش هاش قشنگ بودند، no matter what the...
-
روی کاغذ
پنجشنبه 14 آذر 1387 22:30
چرا احساس نوشتن روی کاغذ این قدر معنی دارتر است از تایپ کردن؟ آیا این است که تایپ چون سرعت بیشتری دارد، تامل کمتری دارد؟ آیا این است که تایپ با دنیای فناوری بیشتر سر و کار پیدا کرده تا دنیای نوشتار؟ شاید هم این است: وقتی با دست می نویسی، جان کندن تک تک لغت ها و حروف روی کاغذ را احساس می کنی... تمام صداها، خطی که با آن...
-
دفتر یک دلاری
پنجشنبه 14 آذر 1387 01:52
تفریح جدیدم شده فلسفی نوشتن در اتوبوس!
-
مشتی از افکار
دوشنبه 11 آذر 1387 00:16
انگار به خود قبولانده ایم که هر که شروع کرد آدم ها را به اسم خواندن، به پست ترین درک شناختی رسیده است ... زنده بودن یعنی چه؟ هر که نفس می کشد زنده است؟ هر که دیگران یادش می کنند بسیار زنده است؟ هر که کار معنی دار و مهمی کرده زنده است؟ آدم ها در کتاب ها، آثارشان، بچه های شان، بدن شان، ذهن شان، وجودشان، خدای شان، معرفت...
-
اصلاخیه
شنبه 9 آذر 1387 10:30
خیام چون دیگران نیست... تعفن از او نمی آید، برداشت های ما هستند که سراسر تعفن اند.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 آذر 1387 00:55
عبور باید کرد؟
-
کا-فکا
جمعه 8 آذر 1387 00:50
گاهی اوقات فکر می کنم که این قدر حالت های افسردگی ام زیاد شده که اوقات بدون افسردگی شادترین نقاط حیاتم شده اند. وقتی گیر می کنی بین این که بالاخره قبول کنی که افسرده ای یا نه... وقتی گیر می کنی بین این که قبول کنی گم شدی یا نه. وقتی گیر می کنی بین این که قبول کنی تو کشتی داره کمرت می شکنه یا نه. وقتی گیر می کنی بین...
-
دینامک حیات
یکشنبه 3 آذر 1387 22:52
زندگی تغییر می کند چنان که در آن پیش می روی. معنی اش هم در یافتن روح ثابت در عین تغییرش نهفته است. پ.ن: unstable صفتی است که دلات بر "عدم ثبات" دارد، "نامتعادل" ترجمه ی دقیقی نیست!
-
روح فرهاد مهراد جاوید
شنبه 25 آبان 1387 09:22
"بین مرگ و زندگی اسیر شدم باز دوباره" فرهاد مهراد خیام وار در حیاتش عمیق بود. "هر چند زکار خود خبردار نیم" امروز حیاتم به چیزی که سال ها در آوازش گوش می کردم نزدیک تر شده. به عنوان یک از تیپ مرگ هایی که دوست دارم، مثل فرهاد در 49 سالگی رفتن را می پرستم، در سنی که بدجوری لبه مرز قرار گرفته.
-
پوچ گرایی مکبث
جمعه 24 آبان 1387 02:09
جملات مکبث بعد از شنیدن مرگ همسرش به طرز حیرت انگیزی پوچ گرایانه هستند؛ انگار خود صذلی شکسپیر مستقیما در متن جاگذاری شده: اکنون او مرده است. زمانی باید برای این جمله وجود می داشت. فردا- فردا- و فردا ... زندگی چیزی نیست جز سایه ای قدم زنان - بازیگری ضعیف که بر روی صحنه می خرامد و به هیجان در می آورد و در انتها دیگر...
-
پروژه ی فلسفه
دوشنبه 20 آبان 1387 19:48
فکرش را بکن... کلاسی که در آن برای بحث فلسفه ات باید موضوعی جنجالی انتخاب کنی. مثلا: - آیا استخدام اقلیت های جنسی در مشاغل تاثیرات مثبتی در جامعه دارد؟ - بررسی جنبه های مثبت نژاد پرستی - جبر و اختیار از پرتو هوش مصنوعی
-
فشار روانی
دوشنبه 20 آبان 1387 11:38
دیوانه می شوی، اگر در سیستمی زندگی کنی که دیوانگان به تو زور بگویند و سعی در حکمرانی بر تو کنند.
-
Excuse
یکشنبه 19 آبان 1387 04:33
روشن دلان: بترسید از زمانی که خدا را عذر اشتباه خود می کنید.
-
حرف ها
پنجشنبه 9 آبان 1387 18:15
می دونی... گاهی این قدر حرف برای گفتن داری که هیچ کدوم رو نمی تونی بگی.
-
چرا از رادیو زمانه دارم فاصله می گیرم؟
یکشنبه 5 آبان 1387 20:39
رسانه های شبهه پرتاب کن و صلبی را دیگر دوست ندارم ساعت ها بررسی کنم. می خواهم نظام ها را بشناسم و نظم ها را. در بی نظمی ها غرق تر شدن و زیاد کردن صداهای درون ذهن دیگر مزیت به نظر نمی رسد...
-
معنی زدایی
پنجشنبه 2 آبان 1387 01:34
چنان که خواست از معنی تهی شدم... این هم جزئی از فرمان ها بود.
-
تو بر بندی نمی تابی.
شنبه 13 مهر 1387 23:33
ای کاش آن چه می گفتی می توانست اصلا راست باشد، برای لحظه ای.
-
سرکاری
شنبه 13 مهر 1387 19:25
- دختره بدون این که کارت بانکی تو چک کنه پول رو برات خورد کرد؟ - آره، بنده خدا فکر کرد بعدا ساندویچ می پیچونم بهش می دم. (انفجار خنده)
-
کار
چهارشنبه 10 مهر 1387 17:05
بی حوصله شده ام. از خواندن و نوشتن بیش از ۲۰۰ کلمه در یک متن خودداری می کنم. گاهی زحمت می کشم هزار صفحه را باز می کنم. در نهایت همه را با هم می بندم. به موسیقی گوش نمی کنم. انگار به آن تعلق ندارم. حیات خستگان حیاط زیبایی است. واقعیت بهتر می تواند احاطه ات کند مشرقی.
-
انتزاع یا واقعیت
چهارشنبه 3 مهر 1387 03:25
همه چیز بسته به برداشت تو است. البته این که بهترین برداشت چیست با هیچ علم غیر حضوری ای ثابت نمی شود، حضوری ها هم اهل اثبات نیستند.
-
۲۱
دوشنبه 1 مهر 1387 14:00
کسی را دیدم که فکرش را نمی کردم. البته چند تا چشمک زد و نشان داد آدم بدی نیست و رفت. خیلی جالب است، خیلی آدم ها خیلی از وقت خود را می گذارند تا ثابت کنند آدم های بدی نیستند. در حالی که برای بیان واقعیت حاضرند برای شان مهم نیست همدیگر را موجوداتی هار بکنند. "و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد" (یک جایی در یوحنا)...
-
19
شنبه 30 شهریور 1387 23:03
شب ۱۹، شب تمرین. ولی هوای آن شب از تاریکی اش پر التهاب بود. به سوی مرکز شهر، خیابان ها پر از آدم ها، 2 دسته، عده ای که می روند برای از خود بی خود شدن و عده ای که می روند برای با خود بودن. پیدا نمی شود. آدم ها هستند، ولی همه بر گوشه ای. راه را باید حدس زد. نه نقشه ای، نه کسی. تن خسته از درس و کار، وجودم خسته از همه....
-
قدر؟
سهشنبه 26 شهریور 1387 06:32
قدر پریشانم می کند. شب ۲۱ ام، شب بیست و سوم، نوزده. اعدادی مقدس، از هفت و هشت و یک آشفته حال تر. اعداد، اعداد دیوانه ام می کنند. ریاضی سنگین سرگشته ترم می کند، دیوانه ترم می کند، فریاد هایم زیادتر می شوند و شوق از خود بی خود شدن به فلک پرواز می کند. بی طاقت می شوم، از آدم ها فرار می کنم. از خودم فرار می کنم، از خانه...
-
روز ضربه ها، شب خسته ها
دوشنبه 25 شهریور 1387 09:09
بی تردید پریشانم. دوره ای جدید از پریشانی ها در زندگی ام شروع شده، حدس می زدم زودتر بیاید ولی دیرتر رسید. آشوب و هرج و مرج، موج های کم و زیاد، عصبی شدن ها و حوصله سر رفتن ها. زیاد شده اند. تنها ریاضی سخت اندکی آرامش ام می دهد، و ورزش سنگین عضلانی، که هر دو زیبا هستند چون وجودم انگار فراخ تر می شود با جان کندن....
-
Contrast Of Moment And Policitcs
شنبه 23 شهریور 1387 17:56
پرچم ها به اهتزاز در می آیند. آدم ها یکی یکی می روند، داری به تنهایی نزدیک می شوی. در نهایت مزد همه ی این سال ها را می گیری. دل تنگ خواهم بود تا آن لحظه، برای آن دیدار صبر سخت است، عمر سخت است. کجاست آن آغاز، کجاست آن پایان؟ دوردستی که بسیار نزدیک. پایان بی نهایت وار... لحظه ای که بالاخره خودت در بی نهایت را می یابی....
-
Writing
چهارشنبه 20 شهریور 1387 06:37
Normal 0 MicrosoftInternetExplorer4 Concerns about Career One of the most important issues that students face in their last years of high school is choosing their future profession and discovering the best way to get there. At this point, family members start to haggle with their teenagers and advise them for their...
-
رابطه
چهارشنبه 20 شهریور 1387 03:08
چه مدته در رابطه هستید؟ - ۴ سال - ۴ سال... مواظب همه چیز باش.