-
کدزنی
جمعه 3 اسفند 1386 02:07
این روزا به کد زنی افتادم:همش دوست دارم کامپیوتر جلوم باشه و کد بزنم و کد بزنم برای مسابقه... وقتی دستم به کامپیوتر نمی رسه هم شروع می کنم به نوشتن روی کاغذ! نوشتن آرامش بخشه و فشار درون رو خالی می کنه بدون توجه به این که چی می نویسی یا چطور می نویسی. هیجان جالبی هم توی کد زنی وجود داره... شاید برنامه نویس ها بتونن...
-
اندر تولد گرفتن
چهارشنبه 1 اسفند 1386 19:16
صبح وقتی یکی از دوستام که اصلا ازش انتظاری نداشتم اومد و ناگهانی بهم هدیه داد برام خیلی قشنگ بود. وقتی توی اینترنت قشنگترین پیام های عمرم رو انگار می بینم... وقتی ایمیل ها و پیام ها رو چک می کنم خیلی برام قشنگه. نه این که ببینم تولدم رو تبریک می گن: این که می بینم آدم ها می تونن چقدر زیبا باشند که نسبت بهشون احساس...
-
Coencidence
سهشنبه 30 بهمن 1386 19:50
همزمانی ها رو دوست دارم، این قدر که سر پا تو کتابخونه زمانی که ۱۵ دقیقه وقت دارم سوالات درسی رو دانلود کنم، بیام اول راجع به این بنویسم و بعد برم سر کارم! معلمی داشتم که از باران ایده ها می گفت. از این که در لحظه ایده ها می بارند. کار مهم ما درک لحظه است(مثال جالبی از لحظه می زد: چشم بر هم بزنید. لحظه این زمان است؟...
-
شهر دیوانگان
دوشنبه 29 بهمن 1386 21:49
پیش نوشت: اگر هم اکنون سنتوری مهرجویی را ندیده اید، گرچه داستان لو نرفته، شاید برای درکی عمیق تر از نقد بهتر باشد آن را بعد از تماشای فیلم بخوانید، اهل غیرقانونی نیستم، ولی خب پیشنهاد می کنم اگر فهمیدید که هرگز قرار نیست تایید شود، همان غیرقانونی اش را ببینید! سنتوری را از جوب های اینترنت به دست آوردم، و دیشب بعد از...
-
مدل سازی شخصیتی - پارامتری
شنبه 27 بهمن 1386 21:39
پیش نوشت: چند سالی هست که روی این شبیه این ایده ها کار می کنم، دیشب اولین یادداشت ها رو نوشتم البته در حالی که کار دیگه ای هم همزمان می کردم و یک نفر با ذهنی نه چندان تمیز هم دور و برم بود: مدل هایی در شخصیت های عاشق. می شه توی نقد ادبی، یا طبقه بندی قهرمان ها(و شخصیت ها) ی داستانی به حساب آوردش، ولی خب، به نظر من...
-
ولنتیاین + نقد خود
جمعه 26 بهمن 1386 06:39
این ولنتاین که سمبل دوست داشتن هستش، دوستی ای که پدیدار نشد هیچ، دوستی ای هم پر پر شد، این است که جدا خودم را درباره اش نقد می خوام بکنم. امروز توی شنیدنی های تست زبانی که داشتم، دو تا موضوع جالب بودند: یکی در مورد روابط مجازی که احتمالا مفصل درباره اش خواهم نوشت و دیگری درباره ی شیوه های مدیریتی. در دومی به راجع به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 بهمن 1386 00:02
A little empty space, then I know what to do. Then the whole thing will restart The second birth is coming very soon, maybe I put it on my own birthday that is not very far from now(6 days actually). Anyways maybe it won't stay like this anymore. See you
-
Valentine- last
پنجشنبه 25 بهمن 1386 17:36
Hopelessly, I love you endlessly
-
صداقت با خود
پنجشنبه 25 بهمن 1386 00:19
هر تلاشی برای پیچیده نشان دادن حقیقت رو می شه عدم صداقت با خود خواند. چه بگوییم که تاریخ راست وجود ندارد... از کوچه ی رندان و بحر در کوزه هم شاید از نوعی تخیل در مورد زندگی ها استفاده می کند، به ویژه درباره ی کودکی شخصیت هایش. چه بگوییم که انسان شخصیت واحدی ندارد: در واقع به این اذعان کرده ایم که می توان دروغ گفت و با...
-
اعتیاد
سهشنبه 23 بهمن 1386 17:57
عادت کردن یعنی چی؟ بری اونور رو چک کنی ببینی اثر جدیدی هست که هیجان زدت بکنه؟ ایمیلت رو چک کنی که ببینی سریع خبری شد یا نه؟ وبلاگ نویسی رو از دریچه دید خاصی ببینی؟ قلبت رو نباید بذاری به دیگری که واردش بشه؟ نباید ریسک کنی؟ باید عاقل بمونی؟ نباید شراب رو بخوری؟ دلت داره می لرزه؟ نمی دونی ظرفیت یه تجربه ی جدید رو داری...
-
دخترک عاشق
سهشنبه 23 بهمن 1386 06:49
آخ که می میرم و زنده می شم برای حرف اون دخترک افغان که زنگ آخر بعد این که مساله های فیزیک رو با هم حل کردیم به من گفت: - تو عاشقی نه؟ - تو از کجا فهمیدی؟ عاشق کی؟ - عاشق یکی - خب عاشق کی؟ - عاشق خدا - عاشق خدا ؟!؟! - آره - چه جوری به این نتیجه رسیدی؟ - خب رسیدم دیگه. - نکنه چون من ریش دارم به این فکر افتادی ؟!؟!؟ خدا...
-
Valentine - 2
دوشنبه 22 بهمن 1386 20:43
شاید این قدر دوست دارم که حتی می تونم هر روز تو راهرو ها بالا و پایین برم و هر روز به من بگی که سرت شلوغه - هر روز فقط تو چشات نگاه کنم و لبخندی بزنی و لبخندی بزنم. یعنی انگار این قدر دوست دارم که با این که حسرت یه تلفن یه ملاقات تنهایی یه رستوران یا کافه دوتایی تو دلم مونده ولی برام مهم نیست دیگه حتی ندیدنت: بازهم...
-
پراکنده
دوشنبه 22 بهمن 1386 17:47
پراکنده ها گاهی بدجوری به هم پیچیده اند. بعد از مدت ها دوباره ریش گذاشتم- البته نقش یک تکان احساسی که اخیرا خوردم را در آن تکذیب نمی کنم. نمادی از دیوانگی برایم همان مانده است. نگاه... وقتی نگاه یک نفر قصد شکار چشم هایت را دارد. گاه در برابرش نمی دانی چه کار کنی... به چشم هایش تسلیم کنی یا به دیوار خیره شوی؟...
-
Valentine
دوشنبه 22 بهمن 1386 05:05
دیدن خود آغاز کردم، دیدم در هویت تک معنا ندارم، سپس بی تو، دیدم خودی ندارم +++ "من" دورانی از توست. تویی که تنها تویی که از پس ها من ها، تو ماندی. *** انسان موجودی اجتماعی ست. حال می اندیشم: ا نسان بی تو انسان نیست ^^^ در قله های انسانیت، منی نیست و تویی نیست، در آن جا "ما" هستیم، ما بودن در اوج است پی نوشت: لطفا...
-
تولدبازی - تولد بازی
جمعه 19 بهمن 1386 22:59
امروز درست یکسال از تولد این بلاگ می گذره. وبلاگ ها و بلاگ ها در تجربیات رمانتیک اخیرا جایی باز کردن، در حدی که باید در علوم اجتماعی برای بررسی شون بابی جدید باز بشه! بازی جای کوچکی نبود. بازی یک شروع بود، شروعی برق آسا و بزرگ. قدم اولین سخت ترین است(این نقل البته کلیشه ای شده ولی خب)، به هر حال بازی با قدم های بزرگی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 بهمن 1386 00:53
و امروز صدای آن دختر لبنانی در گوشم پچیده: You can't live in this country without French چندی است که بعضی جمله ها در گوشم می مانند. به او گفتم که این جمله اش وارد وبلاگم خواهد شد. حال چه است که گاهی بعضی چیزها در ذهن ما ماندگار می شوند در حالی که انتظار ماندن شان را نداری؟ با آن ها معانی جدید تولید شده؟ البته باید...
-
تولّد تو:)
دوشنبه 15 بهمن 1386 16:55
الفبا برای سخن گفتن نیست برای نوشتن نام توست اعداد پیش از تولّد تو به صف ایستادند تا راز زاد روز تو را بدانند دست های من برای جستجوی تو پیدا شدند دهانم کشفِ دهانِ توست. ای کاشفِ آتش در آسمان دلم توده برفی ست که به خنده های تو دل بسته است. - شمس لنگرودی به مناسبت تولد شعر رمانتیک می شه به کسی تقدیم کرد؟ شعر که از خودت...
-
مستی
جمعه 12 بهمن 1386 17:13
در بیان مستی شرح بسیار است... چه بسیار طرقی که: که شرح آن در دفتر نباشد. و چه خوش گفت آن روز آن یوگوسلاو مرد بر من که: .There was so much drinking but was much less drunkness بله- بین نوشیدن و مستی دنیایی تفاوت است. چه بسیار شب ها که ننوشیدیم و مست بودیم و چه بسیار شد که بسیار نوشیدیم و اندکی مست نشدیم.
-
احتیاط؟
پنجشنبه 11 بهمن 1386 07:47
تماشاچیان در تشخیص بین آنکه از آب گلآلود ماهی میگیرد، و آنکه در اعماق جستجو میکند، دچار اشتباه میشوند. ویلیام فردیش نیچه، انسانی زیادی انسانی ، فصل دوم، بنداول، ۲۶۲ اغلب در فیلم های هالیوودی دو شخصیت اصلی داریم: یک مرد و یک زن، البته اگر بیش از حد قهرمان پرورها را که تنها یک قهرمان آن هم اغلب مرد دارند را در نظر...
-
دریای تردید
سهشنبه 9 بهمن 1386 21:13
شب ها خواب گونه... چند شبی است که باز خواب می بینم. خواب آدم ها، خواب تردید ها. اغراق سوال هایم و بزرگ نمایی ها. این که این حس از این ریشه است یا ازان، این بعد باید نگاه کرد یا آن. شاید دردسر چندگانه باوری همین باشد. اغلب بالای بالایی را نشانه می گیریم، نقشه ای با مهندس خود می ریزیم و شروع به قرار دادن پایه ها و ساختن...
-
فرار از عمق، فرار به عمق؟
سهشنبه 9 بهمن 1386 04:42
انگار چند وقتی بعضی ریشه ها را یاد نکرده بودم. یک نفر یک جایی خیلی کارها را دوباره سخت بر یادم انداخت. چند لحظه قبل ترسیدم، مدت ها بود که نترسیده بودم، بعد این مدت ترس برایم عمیق شد. یاد شبی کردم که چنان از ترس ترسیدم که از حقایقی عمیق که قابل ادراک بودند فرار کردم. وجودم از خطا انباشته شده. نه تنها نقشه، این بار چراغ...
-
Frustration
دوشنبه 8 بهمن 1386 21:10
بهترین ترجمه ای که می تونم برای این لغت ارائه بدم- حال به خوردن- هستش. فکر می کنم برای جور شدن بحث قبلی باید این رو هم مطرح می کردم. خیلی مهمه که آدم از چیزهای مسخره حالش به هم نخوره و راحت به خودش اجازه ی بدرفتاری با دیگران رو نده. البته به من باشه که حتی دوست دارم رفتار معمولی هم با کسی نداشته باشم: چه برسه به رفتار...
-
خشم
دوشنبه 8 بهمن 1386 07:28
نفرت... خشم... احساسات جالبی هستند. حال آدم گاهی بد می شه. اونوقته که دوست داره خودش رو به یه روشی خالی کنه. بعضی ها هم سعی می کنند در درون خود بر این حال غلبه بکنن. بعضی ها سیگار می کشن، بعضی ها این قدر موزیک رو تو گوششون بلند می کنند تا هیچ چیزی نفهمند. کسی دستش برسه شاید مست کنه با الکل... شاید یکی بره تو کار مواد....
-
پلورالیسم
یکشنبه 7 بهمن 1386 09:15
Epistemology Pluralism in epistemology is the position that there is not one consistent set of truths about the world, but rather many. Often this is associated with pragmatism , cultural relativism , and conceptual relativism . In the case of conceptual relativism, the argument claims that since there is no right way...
-
قهوه ی تلخ
جمعه 5 بهمن 1386 04:05
امروز روز جالبی بود. با کسی حرف می زدم که ۶ سال است از من متنفر است و من هم نسبت به او احساس خوشایندی ندارم. از آن دسته ای که انگار ضد هم ساخته شده ایم. پس از تعدادی خدنگ اندازی معمول، افکار مرا احقمانه خواند و حتی اشتیاق من به پلورالیست و کلیت گرایی را دوگانه باوری و خلاف عقل سلیم خواند. زمانی که با او بحث کردم که...
-
مخلوط
دوشنبه 1 بهمن 1386 07:43
قبری که بهش می خندی... شاید که آینده. برات عجیبه، وقتی از خودت، گذشته و جامعه ات فرار کردی، هنوز به عناصر آن وابستگی عجیبی داری، این قدر که حتی وقتی سر راهت سبز می شوند دیگر تعجب نمی کنی... انگار اصلا همین را انتظار داشتی: وقتی ایرانی باشی، گاهی باید از چیزهایی مشخص در ایران هم ارث ببری. حال چه آن ها مزیت حساب کنی و...
-
محرم
یکشنبه 30 دی 1386 07:20
با دوری ام، دلم هوای اونجا رو تو محرم کرده... این قدر که بلند شم از Youtube مداحی هایی که یه موقعی بهشون فحش آبدار می دادم رو برای خودم بذارم :) دوری در گذشته ی بلاگم زدم. دنبال کامنت های یک آدم قدیمی می گشتم که پیداش نکردم، ولی دلم تحمل نیورد و دستام تموم کردن... هوای انفجار ندارم الان. دوباره به ذکر نیاز دارم، ازون...
-
5
پنجشنبه 27 دی 1386 04:23
That's the stereotype for men: the don't express their feelings, either they are not capable to do it or they fear from doing it. Now I can see the other side of this. It maybe a unique experience, although I know it's not. I have had more complicated experiences, now it 's time to live more simple and more...
-
دلتنگی
سهشنبه 25 دی 1386 01:14
عجیبه... چه زود دلم برای بعضی ها تنگ می شه... چند ساعت بعد از این که آخرین اثر رو ازشون می بینم احساس می کنم جاشون خالیه... شاید بیش از حد به حضورشون عادت کردم. چشم فرداها به راهه، راه سختی مانده در پیش... هر چه خوبست باشد که بر ما باشد. پ.ن: بعد از این که ساختار ساختگی پست به اسم کامنت رو تجربه کردم، حالا فرمت جعلی...
-
فرآیند نوشتار
دوشنبه 24 دی 1386 23:31
دوستی می گفت: نتایج باید در گپ ها پیدا شوند. با قلم نوشتن را دوست دارم: شاید از تایپ کردن هم بهتر به نظر برسد. دستت راحت تر در دریای کلمات شنا می کند: قلم روانی دارد, مانند موج های دریا... که چنان تو را با خود می برند که می توانی خودت را میان موج هایی از جنس کلمات ببری, موج معنا داری که زمانی که اسیر آن بازی می...