You such, or more honestly, I suck at you... but all the same
I sincerely apologize for all my PDA in the past, especially those in libraries or around people who were trying to study
دیروزمان به باد
امروزمان چنان
فردایمان فلان
زمان چه زود می گذرد
از پس این گفتار
زندگی چون گفتاریست
طولانی اما کوتاه
دیروز بود روز اول دانشگاه
اما مهاجرت خیلی زودتر نبود
سه و چهار و شش و هفت
سال ها زود می گذرند
چند گاهی بیشتر نمانده
به پایان یافتن کارشناسی
چنان می خواندش در فارسی
گرچه چنان عمیق نیست
مگر جزاین است در زندگی
مهندس و دکتر چه هستند
جز القاب و عناوین
جامعه چه زیبا گولمان می زند
که کسی شده ایم
انگار راحت تر می توانیم
از پس پوچی خویش بگذریم
انگار راحت تر می توانیم
ببینیم که چه غرق شده ایم
انگار راحت تر می توانیم
روزمرگی را لذت ببریم
گرچه راحت تر می توانیم
زندگی کنیم با روزمرگی
چه بیهوده گفتم از بیهودگی...
چه بیهوده لذت بردم از پوچی
چه بیهوده ژست عمیق گرفتم
چه بیهوده بیهوده بودم
دیروزمان گذشت
امروزمان هم زیاد نمانده...
به نام فردا... بگذار فردایم بیهوده نباشد
اصلا بی خیال فردا،
همین امشب بیا
"باش که امشب سحرم هوش باد
هر چه نیاد تو فراموش باد"
بگذار شعر اصلی ام کامل شود
همین امشب، همین امشب بیا
عجیب است زمانی که می دانی فکری ناراحتت می کند، با این حال به آن می اندیشی و خود را عذاب می دهی. و نه حتی اینکه از زجر دادن خود لذت ببری، بلکه صرفا این کار را می کنی، بی آن که فکر کنی یا بدانی چرا.
شاید وقت آن رسیده است که از دور باطل خارج شوی.
نوشتن شاید به تو کمک کند. شاید به تو یادآوری کند چقدر بعضی کارهایت دیوانه وارند. اگر آن هم نشد، حداقل درد و دلی کردی و جایی ثبت کردی، با خود سخن گفتی، چنان که با پروردگارت سخن گفتی.
Will be the year of the events. Where 2016 will be solidify those
July and October, mark two changes
Changes that will affect me
One directly and one indirect
Till then, I don't have much to worry about
I mean I have a lot to worry about
but not CZ or CPs