و اکنون به پایان می روم. خدانگهدار دوستان مجازی من!
پ.ن: در این توالت تطیله. چند وقت دیگه هم تخلیه ی فاضلاب می کنم و آثاری که از فردی که از آن استفاده کرده را می شویم و به این آلودگی پایانی می بخشم! ترجمه اش به زبان خودمونی تر می شه: چند وقت دیگه کلا هر نوع اثری که ازین وبلاگ در دنیای مجازی وجود داره پاک می شه. به این ترتیب به پایانی می روم، پایانی که خود آغاز روند جدیدی است.
خدا حافظ!
و گاهی گوش چنان کر است که حتی صدای سکوت را نمی شنود... ولی... ولی باید سکوت کرد! گویا این یک اختیار و تفویض نیست... انگار جبر است...
پ.ن: از نوشتن عبارات مبهم چه سود به دست آید؟ خودم هم نمی دانم ولی انگار مبهم بودن جلوی تعین بخشیدن را می گیرد.
و زمانی که با ذکر آن بیت از دیوان شمس فالی می گیری:
کار همه محبان همچون زرست امشب / جان همه حسودان کور و کرست امشب
دریای حسن ایزد چون موج می خرامد / خاک ره از قدومش چون انبرست امشب
دایم خوشیم با وی اما به فضل یزدان / ما دیگریم امشب او دیگرست امشب
...
و ا... که خواب امشب بر من حرام باشد / جان همچو مرغ آبی در کوثرست امشب