دیروزمان به باد
امروزمان چنان
فردایمان فلان
زمان چه زود می گذرد
از پس این گفتار
زندگی چون گفتاریست
طولانی اما کوتاه
دیروز بود روز اول دانشگاه
اما مهاجرت خیلی زودتر نبود
سه و چهار و شش و هفت
سال ها زود می گذرند
چند گاهی بیشتر نمانده
به پایان یافتن کارشناسی
چنان می خواندش در فارسی
گرچه چنان عمیق نیست
مگر جزاین است در زندگی
مهندس و دکتر چه هستند
جز القاب و عناوین
جامعه چه زیبا گولمان می زند
که کسی شده ایم
انگار راحت تر می توانیم
از پس پوچی خویش بگذریم
انگار راحت تر می توانیم
ببینیم که چه غرق شده ایم
انگار راحت تر می توانیم
روزمرگی را لذت ببریم
گرچه راحت تر می توانیم
زندگی کنیم با روزمرگی
چه بیهوده گفتم از بیهودگی...
چه بیهوده لذت بردم از پوچی
چه بیهوده ژست عمیق گرفتم
چه بیهوده بیهوده بودم
دیروزمان گذشت
امروزمان هم زیاد نمانده...
به نام فردا... بگذار فردایم بیهوده نباشد
اصلا بی خیال فردا،
همین امشب بیا
"باش که امشب سحرم هوش باد
هر چه نیاد تو فراموش باد"
بگذار شعر اصلی ام کامل شود
همین امشب، همین امشب بیا