سوالی قدیمی... اضافه کن به سوال هایی که جواب شان از جنس بی جوابی است... سوال هایی که جواب شان در ذات سوال بودنشان جا گرفته:
با عقل می بینیم یا با قلب؟ با احساسات تصمیم می گیریم یا منطق؟ (حال احساس هر چه باشد... ساده سازی می کنیم و احساس را ذاتی واحد فرض می کنیم...).
به مستی علاقه داریم یا هشیاری؟ به مکاشفه تخیل داریم یا جامعه شناسی؟ (ادعای بزرگ دیگری: جامعه شناسی را علم گونه تر(به معنی غربی آن) نسبت به فلسفه فرض کنیم...).
اصلا خود فلسفه چیست؟ شعر گونه هایی از جنس ابراز و ادبیات یا تکه گزاره هایی که با چسبی قوی به نام منطق به هم چسبیده اند؟ طبقه بندی نمی خواهم توصیف ذات می طلبم - بله فلسفه ی قاره ای داریم و فلسفه ی انگلیسی... فلسفه ی اشراق داریم و فلسفه ی مشایی - تازه اگر صوفی در حال چرخش را فیلسوف ندانیم!
پ.ن: کمی با برچسب گزاری کار کنیم: این جا کسی هست که این ها را صوفیانه بخواند؟
http://www.ocdsb.edu.on.ca/Updated%20SS%20Course%20Calendar%20.pdf
آدما از عقل می گذرن تا عاشق شن ... فکر می کنن عشق چیه !!
یه چیزه گنده !
یه چیزی که اگه بهش برسن . دیگه همه چی آخرش می شه
اما وقتی به عشق می رسن می فهمن که اااا !؟!؟یه عقلیم ووجود داره ...
چرا ما نمی فهمیم عشق همینه که ما بخوایم !؟!
شاید اگه همه با عشق تصمیم بگیرن ... همه چی عوض شه ... اما حیف که عقل نمی ذاره !!
دوباره کامنتمو خودم خوندم !
خودم نفهمیدم چی گفتم !
بی خیال !
اینجا کسی جز من نیست...
.
هنوز یاد نگرفته ام که صوفیانه بخوانم...
یا حتی ببینم...
فقط بلدم داشته هایم را همراه با آشفتگی هایم بنویسم...
.
بعدشم من همیشه فعال بودم رو نمی کردم :)
جواب هر کدوم از سوالات یک پسته!
ببخشید که چیزی در مورد متنت نمی گم خوندم.ولی این روزا اسم خودم هم به زور یادمه!
http://www.download.com/1200-2018-5182437.html?tag=vtsplashpc
http://www.youtube.com/watch?v=4olHltmHkS8