تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

فردا

 فردا برای من روز بزرگی است. یکی از مهمترین اتفاقات زندگی ام قرار است فردا به وقوع بپیوندد...

 گاهی فکر می کنم که در لحظه ی عمل تصمیم گرفتن ممکن است بهتر از تصمیم گیری با برنامه ریزی و تفکر قبلی باشد. در واقع به نظرم گاهی اصلا به صلاح نیست قبل از واقعه ای به آن فکر کنیم: با فکر کردن به تصمیمی که در لحظه ی واقعه می خواهد بیافتد، جلوی ذهنمان در به دست آوردن و اجرای بهترین ایده ی ممکن در لحظه را می گیریم، یا بهتر بگویم با ساختن پیش فرض و ساختن مدل احتمال های ترکیبیاتی در ذهنمان، جلوی هر شرایطی پاسخی می گذاریم، و در عمل حتّی اگر بهتر از آن چه در ذهنمان فرض کرده بودیم عمل کنیم، بازهم احساس می کنیم کار را ناقص و یا طوری که به نحو احسنت نیست انجام داده ایم. حتّی ممکن است تردید در عمل و تصمیم گیری در لحظه بین ایده ی جدید و پیش فرض قبلی، منتج به نتیجه ای بدتر از هر دو حالت تصمیم گیری داشته باشد.

 گاهی قاطعیت لازم است، حتّی اگر آن طور که باید و شاید منطقی به نظر نرسیم. گاهی باید حتّی روی اشتباه تاکید کرد و نقد خود را به کل به کنار گذاریم: نقد بی رحمانه ی خود را کار خوبی می دانم، امّا تا آن جایی که به اعتماد به نفس ضربه نزند.

 گاهی باید جلو رفت، چنان جلو برویم و سرعت بگریریم که نتوانیم لحظه ای پشت سر را ببنیم.

 گاهی باید تا انتهای خط رفت... گاهی حتّی اگر انتهایش نقطه ای غیر قابل بازگشت باشد.

فرصتی برای سکوت

 نگاه به جلو...‌ آرمان، گاهی آرمانی داریم. و گاهی وقتی به آن می رسیم می فهمیم تمام آن چه که ذهن ما را اشغال کرده بود مبتذل تر از این بود که لحظه ای به فکر تجربه کردنش باشیم.

 اکنون سکوت می طلبم. سکوتی تا صداهای درون ذهنم مدتی ساکت شوند و ذهنم از چرخه ی فکر کردن بایستد. به این ترتیب از گنگی در بیایم. سپس بعد از مدتی از تنهایی و سکوت خسته می شوم، و دوباره به جستجوی خودم می گردم. آن گاه شاید گمشده ام را بیابم. گمشده ای که نمی دانم چیست،‌ تنها می دانم که گمشده است.

 سکوت فقط شامل سکوت لب ها نیست. فقط شامل گوش نکردن و نبود سر و صداهای بیرونی نیست. سکوت حتّی شاید بی واکنش بودن در برابر محیط نیست، و حتّی شاید ورای خفه شدن صداهای درون ذهن است. سکوت مطلق، احتمالا چیزی ورای این هاست. جایی که شاید معانی اش بیشتر از خیلی چیزها باشد.

 تشویش... واژه ای که بعضی با آن خیلی راحت برخورد برکردند و بعضی خودآگاهانه به سویش شتافتند.

 امیدوارم این بار به یک آرمان مبتذل نیاندیشم...

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

                                        [ سرها در گریبان است

کسی  سر بر نیارد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید نتواند‌،

که ره تاریک و لغزان است.

وگر دست محبت سوی کس یازی،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

که سرما سخت سوزان است.

 

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

 

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است...آی...

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

 

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور.

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور.

 

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم.

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم.

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.

تگرگی نیست، مرگی نیست.

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است.

 

من امشب آمدستم وام بگزارم.

حسابت را کنار جام بگذارم.

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان سرخی بعد از سحرگه نیست.

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است.

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده.

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ امدود، پنهان است.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است.

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،

درختان اسکلت های بلور آجین.

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،

غبار آلوده مهر و ماه،

زمستان است.

تهران، دی ماه ۱۳۳۴

مهدی اخوان ثالث

کلید سوالات مرحله ی اول المپیاد کامپیوتر

 به اصرار بعضی، و این که معتقدم بالاخره دیگران هم باید از منابع اطلاعاتی ما سود جویند(فرصت های برابر...) کلید سوالات مرحله ی اول به نقل از نصیر کریمی(معلم و عضو کمیته ی المپیاد ریاضی، توی باشگاه کلید رو برای همه بعد از امتحان کپی می کنند) در این پست تقدیم می گردد...

 قبل از دیدن کلید به این نکات توجّه کنید:

 ۱- این کلید برای دفترچه ی سوالات کد ۱ است.

۲- در این کلید شخصا دو مورد شک دارم، با این حال اعتبار منبع نقل شونده(آقای کریمی) مانع از دادن نظر شخصی می شود.

۳- لطفا در صورتی که کلید به درد شما خورد،‌ لینک آن را در وبلاگ یا برای دوستانتان آفلاین بگذارید تا آن ها هم از آن بتوانند استفاده کنند.

۴- دادن یک تشکر خشک و خالی در صورتی که کلید به کارتان آمد بدک نیست!

۵- کف قبولی در مرحله ی اول امسال به نظر می رسد بین ۷ تا ۱۰ سوال باشد(به نقل از سروش حسینی و افشین نیکزاد، دو نفر از طراحان سوالات مرحله ی اول(که روی هم ۲۰ سوال از ۴۰ سوال را طرح کرده اند)).

۶- از من نپرسید که نمره ی خام من چند شده! بد شده یا خوب شده فعلا به خودم مربوطه!

۷- در مورد سوال ۱ امتحان، هیچ کدام از گزینه ها صحیح نبوده و سوال حذف می شود.

کلید:

 ۱) حذف شد - ۲)ه - ۳)ب - ۴)ه - ۵)ه - ۶)ج - ۷)ه - ۸)ب - ۹)ج - ۱۰)ب - ۱۱)الف - ۱۲)د - ۱۳)د - ۱۴)ج - ۱۵)د - ۱۶)د - ۱۷)ج - ۱۸)الف - ۱۹)د - ۲۰)د - ۲۱)الف - ۲۲)ج - ۲۳)ج - ۲۴) ج - ۲۵)ج - ۲۶)الف - ۲۷)ج - ۲۸)د -  ۲۹)ه - ۳۰) الف - ۳۱)ه - ۳۲)ج - ۳۳)ب - ۳۴)ب - ۳۵) الف - ۳۶) ب - ۳۸)ه - ۳۹)د - ۴۰)ب

شروع دوباره، این بار تنها به خاطر تو

کوشیدم تو را به مدرسه ی بومی بفرستم

تا چیزی از عشق بیاموزی

چیزی از شعر

چیزی از آیین سوارکاری

اما ناظم مدرسه

پایان روز اول کلاس

        تو را پس فرستاد

بعد از این که با معلم ها دعوا کردی

و در دامن دختران آتش به پا کردی!

کوشیدم تو را از خاک حافظه ام ریشه کن کنم

اما دیدم در تار و پودم تنیده ای

        همچون خزه دریایی

کوشیدم بوی تو را

از سلول های پوستم بیرون کنم

پوستم کنده شد

اما تو بیرون نشدی!

کوشیدم تو را به آخر دنیا تبعید کنم

چمدان هایت را آماده کردم

برایت بلیط سفر خریدم

در اولین ردیف کشتی ها برایت جا رزرو کردم

وقتی کشتی حرکت کرد

اشک در چشمانم حلقه زد

تازه فهمیدم در اسکله ام

تازه فهمیدم آن که به تبعید می رود منم

        نه تو!

ـ سعاد الصباح، ترجمه‌ی وحید امیری

پ.ن: بازهم آغازی دوباره... این بار برای تو...

پایان

 و اکنون به پایان می روم. خدانگهدار دوستان مجازی من!

 پ.ن: در این توالت تطیله. چند وقت دیگه هم تخلیه ی فاضلاب می کنم و آثاری که از فردی که از آن استفاده کرده را می شویم و به این آلودگی پایانی می بخشم! ترجمه اش به زبان خودمونی تر می شه: چند وقت دیگه کلا هر نوع اثری که ازین وبلاگ در دنیای مجازی وجود داره پاک می شه. به این ترتیب به پایانی می روم، پایانی که خود آغاز روند جدیدی است.

 خدا حافظ!

سکوت

 و گاهی گوش چنان کر است که حتی صدای سکوت را نمی شنود... ولی... ولی باید سکوت کرد! گویا این یک اختیار و تفویض نیست... انگار جبر است...

 پ.ن: از نوشتن عبارات مبهم چه سود به دست آید؟ خودم هم نمی دانم ولی انگار مبهم بودن جلوی تعین بخشیدن را می گیرد.