تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

روز ضربه ها، شب خسته ها

  بی تردید پریشانم. دوره ای جدید از پریشانی ها در زندگی ام شروع شده، حدس می زدم زودتر بیاید ولی دیرتر رسید.


  آشوب و هرج و مرج، موج های کم و زیاد، عصبی شدن ها و حوصله سر رفتن ها. زیاد شده اند. تنها ریاضی سخت اندکی آرامش ام می دهد، و ورزش سنگین عضلانی، که هر دو زیبا هستند چون وجودم انگار فراخ تر می شود با جان کندن.


  کتابخانه هم آرامش ام می دهد. نگاه به دانش عظیم ولی محدود بشر. دیدن اسم کتاب ها آرامش ام می دهد، از آدم هایی که کتاب ها را نوشته اند و رفته اند.


  فکر کردن به مرگ هم انگار آرامش ام می دهد. این که بالاخره روزی جدا می شوم از دنیا. تا آن روز طاقت سخت است و زندگی عمیق دشوار، ایستادن در ایستگاه کوتاه، به جرقه ای حرکت می کنیم و سفر بعدی.

 

  خدایا این سفر...


  پ.ن: پارادایمی خارج از روزمرگی یا عدم آن را دوست دارم تعریف کنم. جایی که داده ها مطرح نیستند، با هر داده ای هر چه بخواهی بگیری.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد