تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

راز جاذبه

 معشوق باید چون رازی بماند.  

 راز با کلمات فاش شد.

کاغذ

وقتی روی کاغذ می نویسی، انگار جان دادن کلمات را احساس می کنی.

چرا مهاجران تنها به نظر می رسند؟

 نگاه جالبی است به مساله ی ارتباط در غرب: 

 

 مسأله، طرزِ نگاهی‌ست که «دیگری» را سویه‌ی متضاد سکّه‌ی «خود» می‌بیند. نگاهی که عادت دارد همیشه همه‌چیز را ببیند؛ بی‌‌آنکه حسّی قوی از «دیده‌شدن» داشته باشد. 

 

 اگر فروکاهش‌گر بودم می‌گفتم فرق ما و غرب در این است که فرهنگِ آنها دیدار-مرکز است و فرهنگ ما تماس-محور. تفاوت، یک‌دنیاست. می‌توانی ببینی، بدونِ آنکه دیده شوی؛ امّا نمی‌توانی لمس کنی بی‌آنکه لمس شوی. وقتی کسی را نگاه می‌کنی، تمامِ تجربه‌ی دیدن را از آنِ خودت داری. ولی وقتی کسی را لمس می‌کنی، تنها بخشی از تجربه‌ی تماس از آن توست. کلّ تجربه، زیرِ انگشتان تو نیست: تو همزمان نمی‌توانی بفهمی که دیگری چه حسّی از تماس تو دارد. با لمس و تماس، می‌توانی همزمان جدایی و نیز با هم بودن – تنهایی و نیز یگانگی، تفاوت و شباهت – را تجربه کنی: می‌توانی بگویی من از تو جدام، ولی می‌توانم لمست کنم تا بفهمیم چه اندازه نزدیکیم. ولی با نگاهِ صرف می‌توانی بفهمی که تنهایی و با بقیّه فرق داری.

اگر فروکاهنده‌انگار و کاهش‌گر بودم می‌گفتم ما خیلی پیچیده‌تریم. ما روی لبه زندگی می‌کنیم: از مرگْ حیات می‌آفرینیم؛ از کثرت، وحدت و از تماس، همزمان جدایی و اتّحاد را می‌فهمیم. ما می‌دانیم چطور همزمان بیافرینیم و آفریده شویم. ما به ذاتِ خدا، به کنهِ عشق و به ایده‌ی زبان نزدیکتریم. ما هیچی نباشیم؛ با رگ و روح و خونمان عارفیم. 

 

پ.ن: منبع

حق با تو بود

بدبینی را باید کنار گذاشت.

فقر

  روزی که مرا فقیر خواند - بر او خندیدم! امروز در نزدیکی تولد ۱۸ سالگی خندیدن زور می خواهد...

گل من !

 در پایان یک مکالمه یک دختر بهت می گه: 

 

 - باشه گلم... باید برم. 

 

 این عبارت بامزه ی گلم یعنی چی؟ 

 

 هاها شاید یعنی می خوام بگم چند سال ازت بزگترم! 

 

 یاد زمانی افتادم که با دو تا دختر دانشجوی دکترا آشنا شدم - ۳ دفعه در مکالمه شون تکرار کردن - ما ازدواج کردیم! - حالا به خیال این که نمی گفتن می خواستم مخشون رو درجا بزنم!

به روشنفکر

  چرا همه می خوان دنیا رو نجات بدن؟