تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

امپریالسیم ویلیام گیتس

بخش فنی بلاگ اسکای

با سلام

 

  بدین وسیله مراتب تشکر خود را برای فراهم آوردن امکانات ویرایش متون در فایرفاکس اعلام کرده و از شما دعوت می کنم تا از حداکثر زمینه و توانایی های خویش در جهت تقویت فرهنگی فایرفاکسی استفاده کرده تا به لطف الهی از شر شرکت امپریالیستی مایکروسافت هر چه زودتر راحت شویم!


بهترین احترامات -

سینا

دعوت خیریه

بسمه تعالی

خدمت مسئولین فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران

سلام

  موسسه ی خیریه ی غیر دولتی اتاوایی دوستانه برای کودک و نوجوان (Child and Youth Friendly Ottawa) قصد دارد مسابقات خیریه گلف با عنوان "هشتمین مسابقات سالانه ی گلف کلاسیک شهردار"  را در تاریخ ۱۱ آگوست ۲۰۰۸ میلادی برگزار نماید.

  تمامی درآمد این مسابقات صرف تهیه ی هزینه لوازم التحریر و کیف مدرسه برای کودکان با وضعیت مالی بد در اتاوا می شود.

  در این مراسم افراد سرشناس و مهمی مانند شهردار اتاوا آقای مکس کیپینگ (فردی شناخته شده در تلویزیون محلی CTV اتاوا) و بسیاری از افراد سرشناس اتاوا شرکت دارند.

  همچنین اسپانسرهای معروفی در این مراسم ما را یاری می دهند. نام و لوگو آن ها در ذیل این دعوت نامه ذکر شده.

  با توجه به حضور تعداد زیادی از افراد مهم و سرشناس شهر (نزدیک به ۱۵۰ نفر در ۳۶ گروه ۴ نفره) موسسه ی ما علاقه مند تا گروهی بدون جایزه نماند(با توجه به نفس عمل انسان دوستانه در حضور در این مسابقات (هر گروه هزینه ای نزدیک به ۸۰۰ دلار کانادا برای حضور پرداخته است). بر این اساس مایلیم از سفارت ایران در اتاوا دعوت نماییم تا با اهدای جایزه ای هر چند ناقابل - ما را در جایزه دادن به جمعیت خیر خواه اتاوا یاری دهد. با این کار علاوه بر این که به ما یاری می دهید تا عملی خیریه انجام دهیم - می توانید برای سفارت ایران تبلیغی مثبت با توجه به تلاش ناعادلانه ی کشورهای گوناگون در تخریب چهره ی ایران و ایجاد فضای آتش افروزی بکنید. به این ترتیب علاوه بر انجام عملی خیرخواهانه عملی صلح جویانه نیز از طرف موسسه ی ما انجام خواهد شد.

 در صورت علاقه مند می توانید دیگر جزئیات را در نسخه انگلیسی این نامه بررسی کرده و با سینا در دفتر موسسه ی CAYFO ارتباط برقرار کنید.

 شماره ی تماس:۲۴۴۳۸۰۳   ۶۱۳   (از ۹ صبح تا ۴ بعد از ظهر ۵ روز اداری)

 ایمیل: Golf@CAYFO.ca

آدم ها می روند و می آیند، خودت به خیر کن این غیبت را...

امشب یکی دیگر داشت رفتنی می شد و فغانم از این رفت و آمد آدم ها در می آمد...
حادثه ای شد و داشتم زمین می خوردم؛ حادثه برایم متصور کرد که بازهم همان باشم که بودم و احترام قلبی به انسان ها را کنار نگذارم، گرچه... با این حال امشب هم خواستم برای انسان ها ارزش قائل باشم. خدا خودش این نظام را نگه دارد!


...


حال به صحبت های اکبر آقای گنچی گوش می دهیم، در حرفاشون دو تا بعد قشنگ دیدم، خودت پیداش کن.

(پیش نوشت: غلط در نوشتن نام، عمدی است! دلیلش هم واضح است لول)


شما مدت مدیدی در آمریکا و کانادا بوده‌اید. احساس شما راجع به آمریکای شمالی چیست؟

جوامع غربی هم جوامع انسانی‌اند. آن‌چه آدمی تاکنون ساخته، ترکیبی از خوب و بد، درست و نادرست، کارآ و ناکارآ بوده است.

آمریکا جامعه‌ای بسیار خلاق است که در تولید دانش نقش مهمی در جهان دارد. متفکران بزرگی تربیت کرده و متفکران بزرگ جهان را جذب دانشگاه‌های خود می‌کند. کار کردن در این جامعه بسیار جدی است. گویی افراد زندگی می‌کنند تا کار کنند.

در عین حال، شکاف طبقایی آمریکا باورنکردنی است. چگونه بزرگ‌ترین اقتصاد جهان این همه بی خانمان، این همه انسان فاقد بیمه درمانی، این سطح از خشونت و ... را تحمل می‌کند؟

رسانه‌های جمعی این جوامع مردم را به شدت سطحی می‌سازند و سر آن‌ها را با مسائل بیهوده‌ای گرم می‌کنند که ربطی به مسائل واقعی این جوامع ندارد. به اصطلاح همه چیز را تئاتری می‌کنند.

از سوی دیگر، همیشه از خود می‌پرسم: چرا و چگونه جامعه‌ی مدنی، در یک جامعه‌ی دموکراتیک کاملاً پیشرفته، به دولت اجازه می‌دهد تا در سیاست خارجی روش‌های میلیتاریستی در پیش گیرد؟

این روش‌ها، جان هزاران سرباز آمریکایی را در عراق و افغانستان گرفته است؛ هزاران سرباز آمریکایی در این جنگ مجروح شده‌اند؛ بیش از هزار میلیارد دلار پول آمریکایی‌ها در این جنگ به هدر رفت؛ مشروعیت جهانی آمریکا به شدت آسیب دیده است، تأثیرگذاری آمریکا در تحولات منطقه‌ی خاورمیانه نسبت به قبل کاهش یافته است.

عراق و افغانستان به دموکراسی و آزادی دست نیافتند؛ اما مردم بی‌گناه عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین، فدای منافع منطقه‌ای دولت‌های آمریکا و ایران و عربستان و اسراییل و ... می‌شوند. برای این دولت‌ها، تنها چیزی که هیچ ارزشی ندارد، جان مردم این منطقه است.

از این منظر، باید با معیار واحد، دولت ایران و آمریکا و اسراییل را به نقد کشید. این دولت‌ها، منابع مالی مردم خود را به سلاح تبدیل می‌کنند، گروه‌های مسلح مزدور در این منطقه تشکیل می‌دهند؛ منطقه را به آتش می‌کشند و صلح و امنیت و توسعه را به امیدی دور از دسترس تبدیل می‌کنند.

روشنفکر با معیارهای واحد همه را به نقد می‌کشد؛ نمی‌توان و نباید در نقد، معیارهای دوگانه به کار گرفت.

از میان خاموش خط ها

زندگی عجیب است... تا گریه نکنی کسی نوازشت نخواهد کرد -
تا به رفتن تصمیم نگیری، کسی نمی گوید "بمان..."
تا نروی کسی ارزشت را نمی داند...
تا به مرگ نرسی، کسی نمی بخشد تو را.

بالاخره آیا اسلام با دموکراسی سازگار است؟*

حرف من این است که در وهله نخست، این یک سوال غلط است. چرا این‌طور است؟ از این‌جا شروع کنیم که بحث «اسلام در برابر دموکراسی» تقریباً فقط بر یک طرف این معادله، یعنی اسلام متمرکز شده است؛ انگار که طرف دیگر معادله یعنی دموکراسی، فارغ از هرجور پیچیدگی است.

اصلاً این واژه یعنی چه؟ آیا «دموکراسی» با آن‌چه رابرت دال «پُلیارشی (Polyarchy)» می‌نامد (یک حکومت اجماعی که با نمایندگی‌ کردن منافع اجتماعی متفاوت در یک چارچوب پلورالیستی، با نخبگان رقابت می‌کند)، یکی است؟ اگر این‌طور است، پس جای بقیه حوزه‌های حیات عمومی (اقتصاد، جامعه و فرهنگ) کجاست؟ فردگرایی (individualism) را چه به حساب بیاوریم؛ یک پیش‌نیاز برای دموکراسی یا یک عامل ضد آن؟ آیا سرمایه‌داری با قدرت شرکت‌های بزرگ و کنترل رسانه‌ها که گرایش مردم را شکل می‌دهند، غیردموکراتیک نیست؟

این سوال‌ها به اندازه تاریخ خود دموکراسی عُمر دارند. این سوال‌ها با دسته‌ای از جنبش‌ها و منتقدانی برانگیخته شد که بنا داشتند دموکراسی را دموکراتیک کنند. مارکسیسم، تضاد لیبرالیسم اقتصادی و آرمان‌های دموکراتیک را برجسته کرده و سوسیال ‌دموکراسی و «اشتراک‌گرایی» (associationalism) هم بر برابری شهروندان تاکید کرده‌اند.

همچنین مدت‌هاست فمینیست‌ها نظریه دموکراتیک را مورد نقد قرار داده‌اند، زیرا که فمینیسم در مقابل نابرابری ساختاری، مردسالاری و تفکیک بین حوزه عمومی (حوزه‌ای که در آن قرار است همه با هم برابر باشند) و حوزه خصوصی - مثلاً عرصه خانواده و روابط بین‌ فردی - ناتوان است.

مهم‌تر این‌که، سوال این نیست که آیا اسلام با دموکراسی یا به‌طور کلی‌تر با مدرنیته (هرجور که فهمیده شوند) سازگار است یا نه. بلکه سوال این است که در چه شرایطی مسلمانان می‌توانند آن‌ها را با هم سازگار کنند. چون هیچ‌چیز در اسلام (و یا ادیان دیگر) نیست که آن‌ها را ذاتاً دموکراتیک یا غیردموکراتیک بکند. ما کنش‌گران اجتماعی هستیم که تعیین می‌کنیم دین‌مان مداراگر و دربرگیرنده (inclusive) باشد یا اقتدارگرا.

چون از دیدگاه جامعه‌شناختی، دین چیزی نیست جز پیکره‌ای از باورها و معانی که همواره دعوی‌ ارجاع به مفاهیمی معتبر و به حقیقتی والاتر دارد؛ فارغ از این‌که آیا باورها و تجربه‌های دینی ربطی به واقعیتی ماوراءطبیعی دارد یا نه. پس همان‌طور که جیمز بکفورد در کتابش «نظریه اجتماعی و دین» (کمبریج، 2003) گفته است، «دین با معانی، نماد‌ها، احساسات، شعائر و سازمان‌های بشری ارائه می‌شود». به یک معنا، احکام دینی چیزی نیستند جز درک ما از آن‌ها. آن‌ها، چیزهایی هستند که ما خواسته‌ایم آن‌طور باشند.

حول‌ و حوش پنجاه سال ‌پیش، خیلی از علمای اجتماعی باور داشتند که مسیحیت و دموکراسی، با هم جور در نمی‌آیند. علاوه بر این، متفکران تاثیرگذار نتیجه می‌گرفتند که کاتولیسیسم و دموکراسی، به‌ سختی با هم سازگار می‌شوند. ولی امروز ریشه‌دارترین دموکراسی‌ها در قلب مسیحیت هستند، جایی که باید اضافه کنم، حتا فاشیسم هم همان‌جا در بطن کشورهای مسیحی شکل گرفت و با کلیسا هم‌دست شد. در حقیقت، گفتمان‌های اقتدارگرا و انحصاری (exclusive) که با مسیحیت هم‌پیوند بودند، چندان نامعمول بودند.

* این نوشته، نسخه‌ای بازبینی‌شده از سخنرانی افتتاحیه پورفسور آصف بیات در دانشگاه لایدن است که در آوریل ۲۰۰۵ ارائه شد. آن‌چه بیات در این نوشته مطرح می‌کند، مغز فصل اول کتاب او «دموکراتیک‌ کردن اسلام: جنبش‌های اجتماعی و گردش پسا ‌‌اسلام‌گرایانه» است که در آن، گزاره‌های این نوشته را به‌طور جزئی توضیح و شرح داده است. این کتاب در سال ۲۰۰۷ توسط انتشارات دانشگاه استانفورد منتشر شد.

پ.ن:
از هم اکنون تصمیم گرفته ام درباره ی سوال های بی معنی بنویسم، سوال هایی که در بطن خود اشکال دارند. اولین سوال بی معنی برای من این است: "آیا خدایی وجود دارد؟"

ادب

ز خدا جوییم توفیق ادب

بی‌ادب محروم گشت از لطف رب

بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد

بلک آتش در همه آفاق زد

ادب توفیقی است که از خدا باید خواستش... بله در گذشته زمانی به تابو شکنی آگاهانه اعتقاد داشتم، امروز به تاثیر بعضی فرم ها بر محتوا عمیق اعتقاد دارم...

کلمه اندازی:

truth referenced understanding

سراب

عقده

داشته ها
نداشته ها

ارتباط این چکیده را آن قدر می فهمم که...








اندیشه‌ها، فیلتر نمی‌شوند!