گاهی اوقات این تردید ها هستند که به تو انگیزه ی زندگی و غرق شدن توی روزمره گی میدن.
گاهی اوقات همین تردید ها این روند رو به هم می زنند.
و گاهی اوقات هم نمیشه گفت که این تردید ها دارند چی کار میکنن، امّا مجبوری بگذرونی، چون این طور عادت کردی.
اگر بخواهی زیاد فکر کنی ممکنه از حالت طبیعی در بیای، و اونوقت ممکنه جلو بری. امّا یه شانس دیگه هم داری که تو رو طبیعی و به هنجار نگه میداره، و این امکان، لمکان این هستش که در حرکت و خروج از طبیعی بودن، به جای جلو رفتن عقب بری. در نتیجه فعلا (البته این فعلا رو شاید واسه گول زدن خودت می گی و فعلا نیست، بلکه همیشه هستش) طبیعی میمونی تا حداقل اگر جلو نمیری، شمال و جنوب رو اشتباه نگیری و عقب نری.
راجع به خیلی چیزا تردید دارم، از جمله همین وبلاگ نویسی. واسه همینه یه مدت مطلب ننوشتم. الانش هم کمی تردید دارم. از طرفی بعضی ها که خیلی قبولشون دارم گفتن ننویس، چون مثلا سیر می شی و می شی الویس پریسلی(این موضوع رو بعدا شاید کامل تر توضیح دادم)، و از طرفی عده ای میگن بنویس، چون نوشتنت بهتر میشه و... .
عده ای میگن ریاضی بخون، چون مغزت ارگانایزد می شه و دلت می گه جامعه شناسی بخون.
خوب مجبورم زندگی کنم، برم بخوابم. بالاخره فردا انگیزه ای برای زندگی و گذارندن عمر پیدا
می کنم.
البته امیدوارم از نوشته ام برداشت پوچی، غم، غیر طبیعی و آن چه ممکنه پیش فرض ذهنی یک آدم عامه باشه نکنید. خوب بخونید و فکر کنید،شاید هم احساس من شدید.
موفق باشید !
salam eyval weblog et bahale be manam sar bezan khoshhal misham bye
سلام . موفق و پیروز
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوید آبت از بالا و پست
دست نوشته های تشنگی تو زیباست
یا علی
خیلی جالب بود
سلام موفق باشین