تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

وداع

دارم می رم سفر...یه سفری که بازگشت داره ولی نمی دونم بازگشتش کی هستش. شاید دو ماه، شاید یک سال...هر چند بیشتر از یک سال نمیشه. امانتی ها را دادم. سخن هایی که با دوستان داشتم تا جایی رساندم. کارهای نیمه تمام را تا حدی تمام کردم... امّا جزئی از وجودم جا می ماند که نمی توانم تمومش کنم و همشو ببرمش.
تو این سفر همه چیمو و مهمتر از همه چی خودمو ازم می گیرن. نمی دونم بدون خودم چطوری زنده می مونم. گریه این روزا بریده... می دونم باید زنده بمونم و می مونم... برای چیزی که مثل اون چیزی وجود نداره زنده می مونم.
امیدوارم این بی همه چیزی که برای مدتی بر من حاکم خواهد شد از من یک انسان بسازه. قدر چیزایی که نمی دونستم رو بفهمم... قدر دوستانم رو... قدر همه چیز رو...
جایی که می رم اینترنت نداره. بنابراین فکر نمی کنم تا بازگشتم دیگه توی این وبلاگ چیزی نوشته بشه.
برای من دعا کنید، باید مقاوم باشم. احتیاج به دعای همه دارم. همه ی دعاها قوت قلبی خواهند بود برای من و امیدوار کردن من به زنده موندن. سخته جدایی...خیلی سخته...خیلی سخت تر از اونی که تو این متن با کلمات گفته بشه.
امیدوارم به زنده موندن، به خاطر کسی که وجودم در مقابل وجود او چیزی نیست.
یادتون نره آب پست سر من بریزید. آبی که می ریزید در مقابل اشک های من چیزی نخواهد بود.
به امید دیدار در آینده ای هر چقدر ممکنه نزدیکتر.
خداحافظ
نظرات 3 + ارسال نظر

کجا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟////


سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار..

خودم(سینا) دوشنبه 12 تیر 1385 ساعت 11:00 ب.ظ

سو تفاهم برای کسی نشه! این کسی که کامنت گذاشته رو نمی شناسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد