همه ی فلاسفه در عین این که دارند گزاره هایی می گویند که با هم قابل جمع نیستند(متناقض ممکن است باشند) دارند یک حرف را می زنند! نظر شما راجع به این گزاره چیه؟ در برداشت اول این گزاره غلط و بسیار احمقانه ممکن است بنماید، اما شاید برای کسانی که پلورالیست* دینی هستند بهتر بنماید!
در مثنوی هم داستانی است که روزی مریم عیسی را به رنگرزی می سپارد تا رنگرزی بیاموزد، رنگرز به عیسی دستورات را می دهد و جایی می رود و باز می گردد و می بیند که عیسی همه ی پارچه ها را در خمره ای از یک رنگ انداخته. از او عصبانی می شود و با او دعوا می کند، عیسی به او می گوید خب تو چه رنگی می خواهی؟ بگو تا آن را ازین خمره در آورم. هدف این داستان بیشتر عنوان کردن این بوده که جنگ ها به خاطر اعتقادات کمتر شوند(خیلی جنگ ها در آن زمان توسط حاکمان شرع به راه می افتاده اند).
به نظر من مقدار زیادی از مشکلات بشر به خاطر تعین بخشیدن به حقیقت است. معنی کفر و ایمان در خیلی جاها به صورتی که ما می شناسیم زیر سوال می روند.
کفر و اسلام در رهش پویان وحده لا شریک له گویان
(فکر کنم از سنایی است).
* راجع به معنی پلورالیسم دینی: پلورالیسم دینی یعنی اینکه حقیقت و رستگاری در دین ویژه ای نبوده ، همه ادیان بهره ای از حقیقت مطلق و غایت قصوی دارند ، در نتیجه پیروی از برنامه های هر یک از آنها می تواند مایه نجات و رستگاری انسان باشد. بر این اساس نزاع حق و باطل از میان ادیان رخت بر بسته ، خصومت ها و نزاع ها و مجادلات دینی نیز جای خود را به همدلی و همسویی می دهند. برای اطلاعات بیشتر به این لینک از دانشنامه ی رشد مراجعه کنید.
پ.ن: بعدا راجع به این موضوع بیشتر صحبت خواهم کرد.
پ.ن۲: هنوز اثبات منطقی(صغری، کبری، نتیجه (از دید منطق ارسطویی)) برای این حرف نیافتم، اما شاید در آینده بیابم.
شاید
مگه وقتی آدم به یه جایی برسه نمیتونه ازش خارج بشه؟
مگه دست خودمون نیست.؟
سلام از انیکه هر بار به من سر می زنید خوشحال شدم می خواستم در مورد مطالب جدیدتان چیزی بگم ولی آنقدر خوب نوشتدید که زبان برای بیان آن قاصر مونده.