تشنه

روز از نو روزی از نو

تشنه

روز از نو روزی از نو

خواندنی ها کم نیست... من و تو کم خواندیم.

  بله، امروز من می خوانم:

  خداوندا، این جنگ درونی را برایم پایانی نیست مگر تو مرا بخوانی.

  پروردگارا، من را از جدال حق و باطل جدا کن. مرا از جدال نیاز و غذا برکنار کن. مرا از خود و خویشتن رها کن، و مرا برای با تو بودن مهیا کن...

  قطرات اشک بر من بی حاصلند امروز... امروز حضور توست که مرا روحم را درمان می کند، از مرض و مرض هایی که سال هاست به آنان گرفتارم، از دردهایی که در وجودم ریشه دوانده اند و از جنگ هایی که در درونم عادی گشته اند انگار... این نابسامانی با توست که درمان می شود... تویی که از گوشه ای خوانده می شوی: کسی که اسمش داروست و یادش انگار خود درمان، بخوان آن که می خواندت، که جز در این خوانده شدن خواندنی نیست...

  در این شب می خواهم تصمیم بگیرم، هر آنگاه که این جنگ باز به اوج رسید، تنها تو را بخوانم...

  حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلی است...

 تا نپنداری که احوال جهانداران خوش است.

نظرات 1 + ارسال نظر
خونه ی سینا! شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 08:39 ب.ظ

http://wikimapia.org/#lat=35.8119928&lon=51.4299899&z=18&l=0&m=a&v=2

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد