چند وقتی است که حسین غیب شده. معلوم نیست آخر ماجرا چی از آب در بیاد، ولی چند تا موضوع هست:
- حسین یه تابو شکن بود، برای هر تابویی هم که شکست دست کم یکبار سرش یا دستش رو شکستند.
- دلیلی برای نفرت ازش ندارم، به جز توهین های بی ریشه اش به سروش و احترامش به اون روزنامه ی وزین. بقیه ی فحش هاش قشنگ بودند، no matter what the target was
- حسین رو مظهری از بعضی از شکست های خودم می دیدم و می بینم. امیدوارم این مظهر بمونه برام... (آرزوی منفی ای نیست، برای این که این مظهر بمونه باید فعلا جون سالم به در ببره).
- از بیشتر این هایی که الان دارند مرحمت و رافت از خودشون نشون می دن در مورد حسین، گند بلند می شه، گندهایی به مراتب عمیق تر از خریت رادیکال حسین.
- بعد از همه چیز، خدا بهش رحم کنه. خدا به منم رحم کنه البته!
سلام .کی تو این زمونه افسرده نیست ! ممنون از وبلاگ خوبت.راستی به وبلاگ من هم سر بزن،فکر کنم افسرده تر شی با آهنگ هام.!اینم روشی هست برای من که افسردگی رو دوست داشتنی کنم برای خودم و شایدم دیگران...