گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون اثری ز اشک آلوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
گاهی لذت می برم از دوباره بچه شدن. از این که لباس هایم را پس از رسیدن به خانه در نیاورم. از این که بی نظم باشم... در گیجی به سر ببرم و گذر زمان را احساس نکنم. روز تعطیل بی برنامه و بی خیال امتحان و همه چی...
راه خوبی برای درمان افسردگی است!
نمی دانم چه بگویم.
می خواهم تشکر کنم از تو، از تویی که جز به ناسزا سخن گفتن نیاموختی.
به من ثابت کردی که آن دختر راستگو بود و صرفا برای مصلحت به من دروغ نمی گفت.
ممنون که قدم رنجه می کنی تا این جا می آیی. به راستی که این جا مرده است و مدت هاست خواننده ای ندارد... ممنون که خواننده اش شده ای!
If I leave her that would be to my own reasons
If I stay with her the same applies
My family CAN NOT make decisions for me, even if they pressure me
It's amazing that you still come here... I am curious to know what you are looking for... the girl who claimed "I can only say 'I go to school everyday by bus' can now read and understand me to realize I called her dad, such a great professor of our time, some "political science dude". I'm sure she doesn't give a damn but still