-
تک گویی
چهارشنبه 8 خرداد 1387 20:49
?Is this a dagger which I see before me ! The handdle toward my hand? come! let me clutch thee I have thee not, and yet I see thee still ?Art thou not, fatal vision, sensible ,To feeling as to sight, or art thou but A dagger of the mind, a false creation .Proceeding from the heat oppressed brain I see thee yet, in...
-
اندکی از زندگی دینی
یکشنبه 5 خرداد 1387 21:46
۵ تا وتر دارم... این قدر هست به امیدش که از تمام واقعیت های و بدی ها روزگار و خودم خلاص شوم امروز... دارم صفحه ی مربوط به آیت ا... سید محمد حسن الهی طباطبایی، یگانه برادر علامه و بی مانند پیرو آیت ا... سید علی قاضی را در ویکیپدیا به انجام می رسانم. این فرد آن قدر آسمانی است که جرات ندارم بی وضو روی مقاله کار کنم......
-
شعرگونه...
شنبه 4 خرداد 1387 17:19
راه فرستاد تو را، مقصد تویی راز تویی راه تویی جاه تویی، من ندم از دست تو را حیرت عقل و دل تویی، خوشدلی و شفا تویی نفس به دار می رود، حضورت گر هست مرا عفاف عاشقان تویی، حجاب عارفان تویی چشم تویی، درک تویی، با تو حقیقت است مرا ممکن و مقدور تویی، طالب و مطلوب تویی قسمت خیر من تویی،
-
حضور
جمعه 3 خرداد 1387 00:34
خوشبختی صورت های متفاوتی دارد. شاید کسانی باشند که بهشت شان بهشت حوری و باغ و درخت باشد در خیال شان - و عده ای هم هستند که بهشت شان بهشت حقیقت و بهشت رضای حقیقت از آن هاست. حضور حقیقت - چه جزئش و چه کلش(شاید بگویی مگر حقیقت هم جز و کل دارد اصلا؟) در قلب های مان باعث شادی می شود. شادی که هیچ مساله ی دنیوی و غیر دنیوی...
-
شادی
سهشنبه 31 اردیبهشت 1387 20:52
... البته باید به تذکر دکتر سروش نیز گوش فرا داد - که در سخنرانی شادی نوروزی می فرمایند: (نقل قول غیر مستقیم) آنان که خیال کرده اند دین و عرفان سراسر گریه و حزن است درک غلطی از دین دارند. به طور مثال به مولوی نگاه کنید که چه طور شاد بودن را ترویج می کند. معلمی داشتم که می گفت: مومن کلا خوش دل و شاد است - جدا و فرا...
-
خواندنی ها کم نیست... من و تو کم خواندیم.
شنبه 28 اردیبهشت 1387 08:41
بله، امروز من می خوانم: خداوندا، این جنگ درونی را برایم پایانی نیست مگر تو مرا بخوانی. پروردگارا، من را از جدال حق و باطل جدا کن. مرا از جدال نیاز و غذا برکنار کن. مرا از خود و خویشتن رها کن، و مرا برای با تو بودن مهیا کن... قطرات اشک بر من بی حاصلند امروز... امروز حضور توست که مرا روحم را درمان می کند، از مرض و مرض...
-
اشکواره ها - اشکدان ها
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 18:38
بعضی گریه ها هست که همه قرار نیست علت و حس پشت آن ها را درک کنند. ولی آن ها برایت یگانه اند. نامه ی دوم عبدالکریم سروش به آقای سبحانی، تکه هایی داشت که من را به گریه انداخت... ثبت شان کردم، تا باشد باز هم از نوشته هایی که اشک جمع می شود در چشمانم از خواندشان بنویسم: " من ایمان خود را از عارفان گرفته ام نه از فقیهان، و...
-
گفتوگو با یک «بچه مثبت»!
یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 00:32
- مهندسی؟ - بله - کتاب میخونی؟ - بله - توی عشق شکست خوردی؟ - بله - اعتیاد داری؟ - نه - سیگار که میکشی؟ - نه - مشروب هم نمیخوری؟ - نه - قماربازی میکنی؟ - نه - سینما میری؟ - نه - رفیقبازی میکنی؟ - نه - فلان میکنی؟ - نه - پس اوقات بیکاری چیکار میکنی؟ توی چت میرم و دروغ میگم! منبع : وبلاگ آب دهان مرد
-
خودهایمان
یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 11:25
داستان آن یهود مرد اتریشی و دخترش مرا سخت به کنکاش انداخته... هر جا صفحه ای باز می کنم این داستان جلویم باز می شود: انگار روزگار نیز مرا به فکر در آن می خواند. بعضی چیزها هستند که با یک عمل می شکنند: صداقت با یک دروغ می تواند رخت ببندد از خانواده ای، احترام با یک اهانت... و پدر بودن شاید حتی با یک پدر چون او می تواند...
-
چه طولانی
یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 11:25
پیش نوشت(بعدا اضافه شده): با این که اطلاع رسانی را وظیفه ی خود نمی دانم، برای این که خدای ناکرده موضوعی را غلط ارجاع یا اطلاع داده باشم این ۲ لینک را به عنوان اطلاعاتی که منطقا معتبرتر به نظر می رسند درباره ی آن حادثه اضافه می کنم: این جا و این آدرس (روی هر کدام کلیک کنید). وقتی اولین معلمی که از گروه شیمی شناختی،...
-
تنها بودن ها
دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 01:14
"درزندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح راآهسته آهسته در انزوا می خورد ومی خراشد." ( بوف کور : صادق هدایت) بله تنهایی یکی از آن دردهاست. دوستی داشتم که برایم به نمادی از مقاومت و مردانگی، تدبیر و عقل آشنا بود. امروز به او گفتم اگر زمانی کاری برایش از دستم برآمد به من بگوید. با همان ادب زیبای همیشه گی اش گفت: "مزاحم می...
-
تن نویسی
جمعه 6 اردیبهشت 1387 18:37
اخیرا تعدادی وبلاگ نویس دختر شروع کرده اند به تن نویسی و بروز احساسات جن-س-ی در نوشته ی های شان. از قبل هم بوده اند انگار- اکنون زیادتر و همزمان موج جدیدی به راه انداخته اند. پر واضح است که واکنشی است به جامعه. قبل ها طرفدار تابو شکنی بودم. این ها هم دارند از سویی تابو شکنی می کنند. از بعدی دیگر دارند می گویند که به...
-
با سرعت مطابقیم؟
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1387 01:12
سرعت جهان زیاد و زیاد می شود: و همزمان سرگیجه ی تو زیادتر. در عین حال خیلی اوقات در تردیدیم: آیا با سرعتی که بقیه می روند مطابقیم؟ دوست نداریم تابستان شود و هر همکلاسی ای کاری کند و ما بی کار باشیم - برای بعضی ها: دوست ندارند ببینند تمام اطرافیانشان دوست دختر دارند و آن ها نداشته باشند و... دوستی داشتم که می گفت سرعت...
-
کشمکش خوبی
یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 08:13
گویند بازگشت کنندگان را دوست دارد... در تکه ای می گوید: انگار هنر انسان این است که توانایی گناه کردن و به زمین آمدن را دارد... نه تنها مثل فرشتگان که ثنای الهی می گویند. وای ازین تنهایی سطحی، وای ازین جدایی ظاهری، وای ازین دیدگانی که می خواهم کور باشند و وای ازین مردم که هم اکنون از دل کورند.... خدایا می دانی بر روزم...
-
درک عمق = فراتر دیدن (عبور)
پنجشنبه 29 فروردین 1387 00:02
در درک هر چیز مراحلی داریم: مشاهده اش و ایجاد سوال ور رفتن اولیه با آن و شناخت ابتدایی (مثل بازی اول و دوم که دکمه های بازی را یاد می گیریم) بازی کردن تا حرفه ای شدن در آن (مثل تمرین و بازی تدارکاتی) بازی حرفه ای کردن با آن و قهرمان شدن (مثل قهرمان جام جهانی حرفه ای شدن) عبور از آن - دید از فرای آن با وجود آن (زمانی...
-
راهرو - ۲
دوشنبه 26 فروردین 1387 00:17
پیش نوشت: یادداشت رو چرک نویس کرده بودم تا سر فرصت که قبلی هام بازخورد گرفتند منتشر کنم، حالا که خبری نیست از خواننده اصلا همین الان منتشر می کنم! :) بله، یک را با صفر تعریف می کنیم. یک واحد است. واحد یعنی بودن. بودن را با تخیل ماهیت نبودن تعریف می کنیم. بله، با صفر تعریف می کنیم. حال تناظر من این است: زمانی که همه را...
-
شصت - ۲
پنجشنبه 22 فروردین 1387 20:02
عادت داشت به آن سبک قدیمی مجموعه هایش را بسازد: مکان های محدود. مکان های تکراری. این بار دوره گرد کرد قهرمانش را. قهرمانی که اهل سفر نبوده انگار: تنها یکبار در کودکی اش تهران رفته بوده. داستان داستان تغییر است. در ابتدا ثبات وحشتناکی در زندگی مسعود می بینیم: راهروهای وحشتناک اداره ی ثبت احوال. اصلا اداره ثبت احوال جای...
-
۱۳ را دیدم
شنبه 17 فروردین 1387 09:52
دروغ چرا... پایانش من را به یاد پایان فیلم "گانگستر آمریکایی"(American Gangster) می اندازد. ۶ ماه حبس تعزیری. از خدا معذرت خواست و خلقش بخشیدندش. البته مطمئنا از خالی گذاشتن انتهایش برای برداشت مخاطب(پایان باز) خیلی بهتر بود. شاید دفاعیات پایانی اش پر معنی ترین و به نوعی کامل کننده ترین قسمت حرف های فیلم بود. نه بی...
-
گذر در راهرو
پنجشنبه 15 فروردین 1387 20:56
دارد از کنارم می گذرد. در نگاهش چیزی می خوانم... نگاهش با یک لبخند همراه است - لبخندی همراه با غرور. چند دختر کنارش هستند و می بینم در نگاهش چیست. در لبخندش می یابم که می بیند ابله هایی که همیشه تنها هستند. بله - آن پسر مرا ابله می بیند - ابلهی که عرضه ندارد با کسی باشد. هویت خودش را با وجود امثال منی و گذشته اش تعریف...
-
پخته شدن ایده ها
جمعه 9 فروردین 1387 00:03
این روزها دوست دارم ایده ها رو رها کنم تو مغزم و ناخودآگاهم تا پخته شوند... باختم! یه بازی ای هست که از یکی از دوستانم یاد گرفتم. بازی با زیر ناخودآگاهت انجام می شه و خیلی ساده هستش: نباید به یاد بیاری که داری بازی می کنی! یعنی وقتی یادت بیاد داری بازی می کنی یا به بازی فکر کنی باختی! البته می تونی تا ابد ادامه بدی،...
-
سال نوی خفنی داشته باشید!
پنجشنبه 1 فروردین 1387 08:55
مرا در این جهان یک آرزو بیش نیست و هر آرزو جز او نیست و هر زمزمه ام باشد که جز برای او نیست و هر نفسم باشد که جز ذکر او چیزی نباشد و باشد که چنان که از او هستم برای او باشم و با یاد او باشم و به انتظار او باشم. در این انتظار امروز می خوانم: برای ایران پاره ی تنم عزت و پایداری، برای جهان صلح و نوع دوستی، برای مردمان...
-
ابعادی از سینما
چهارشنبه 29 اسفند 1386 06:14
۱. نقد کار سختی هستش، مدل ساده تر نقد رو در نقد داستان می بینیم، ۱.۱ چون کمی از نقد واقعیت کمتر پیچیده و مرکب است: همه از آن متن واحدی دارند ۱.۱.۱ (مثل شریعتی که دکتر سروش ثابت فرضش می کند و درک ما از آن را متغیر) ۲.۱.۱ هر چند برداشت هر کس از آن متن، حتی تصور هر فرد از کلمه ای با دیگری متفاوت است ۳.۱.۱ (بزرگترین و...
-
فعلا پراکنده
یکشنبه 19 اسفند 1386 20:29
۱. این روزها این قدر برای نوشتن دارم که... ۲. بادبادک باز تاثیر عجیبی روم می ذاره. یاد قصه های زندگی خودم می افتم، قصه هایی که اول همشون غیر محتمل بودند، داستان هایی که اصلا بهشون فکر هم نمی کردم. زیبایی نویسندگی رو هم کمی توش داره. کاری به نژاد پرستی و قوم گرایی پشت داستان ندارم، که توش نه اسمی از تاجیک ها در شده و...
-
خاطره
پنجشنبه 16 اسفند 1386 17:37
گاهی فکر می کنی آرزویی نداری. در واقع وقتی آرزوهات با چیزی که می تونی بهش برسی خیلی فاصله داره - احساس می کنی آرزوت اصلا وجود نداره. زمان هایی هست که داری وسط چرخ می زنی. بی هدف نفس می کشی - بی هدف رنج می کشی: بی هدف انرژی هدر می کنی. پوچ گرایی؟ خب حالت های روحی رو خوب می شه اسم گذاری کرد. ستاره در کار نیست خورشید در...
-
My letter to Blogsky
چهارشنبه 15 اسفند 1386 17:44
As obviously you observe here, the text is left to right even though it's English not Persian. That's one of thousands things I have issue with in Blogsky text editor applied through Blogsky. The following is my email to Blogsky administrators, that I'm looking forward to have some sort of feedback. To Whom It May...
-
چهارشنبه سوری... نزدیکه
دوشنبه 13 اسفند 1386 00:25
برای همکارم می گفتم... روزگارم چنین شده است انگار: دوستت دارم و عشق تو از نامم میتراود مثل شیرهی تکدرختی مجروح در حیاطِ زیارتگاهی.* می توای تو به من، زندگانی بخشی، یا بگیری از من آن چه را می بخشی * شمس لنگرودی پ.ن: اولین شبی که صدای محسن چاوشی و مجتبی کبیری رو شنیدم یادم نمی ره. توی اون ماشین رنوی اسپورت... البته...
-
دو تیتر
یکشنبه 12 اسفند 1386 00:28
اسرائیل حداقل دو فلسطینی دیگر را کشت عربی دومین زبان دانشگاه پیام نور شد ضریب ارتباط: ۰ گفتار: جایی از استشهادی ای خواندم که می گفت به اندازه ی وزنش برای کشته شدگان فلسطینی در طول ۳ ماه گریه کرده است. به یاد می آورم که خواندم که عرفات پشت آقای خمینی نماز خواند، در عین حال به یاد می آورم که خواندم که حکومت ایرانی با او...
-
خواب-۱
شنبه 11 اسفند 1386 20:09
به خاطر نوشتن متنی در تشنه یک ماه حبس خانگی از قاضی م. معروف گرفتم... یعنی کسی باور می کرد من به خاطر نوشتن در وبلاگم حبس بگیرم؟ وبلاگی که معروف نیست و... آن وقت شروع به دعوتم به حلقه ی سروش کردند تا بروم سخنرانی های سروش را بشنوم. نمی دانستم خانواده ام آن جلسات را می رفتند... در زندان که اتاقم باشد عجله ای برای جمع...
-
مسابقه
چهارشنبه 8 اسفند 1386 17:38
مسابقه چیزی هستش که از امتحان هم می تونه بدتر باشه- البته اگر به نتیجه ی اون مسابقه فکر کنی نیاز داری. المپیاد ها و کنکور رو هرگز نتونستم اون جوری که باید دوست داشته باشم. از همشون هم فرار کردم آخر و از دستشون راحت شدم. دیروز نسخه ای از یک مسابقه ی برنامه نویسی رو داشتم که چیزی حدود ۲ هفته داشتم براش آماده می شدم. با...
-
بورکراسی پنهان-۱
دوشنبه 6 اسفند 1386 04:28
خط قرمز شما چیست؟ خط قرمز ما پول است! در کل استان ما دو تا شرکت بزرگ رسانه ای وجود دارند که تقریبا کل رادیوها، تلویزیون ها، روزنامه ها و مجلات را در سطح استان خریده اند و حق توزیع بقیه را نیز خریده اند، البته چند تا شرکت مستقل کوچک هم هستند که زیاد به حساب نمی آیند. آن ها تعیین می کنند که خبر اول اخبار شب چیست! مثلا...